شهید اسفند ماه
يکشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۳۵
شهید محسن مریمی فرزند محمد در سال 1342 در بغداد دیده به جهان گشود. او در تاریخ 1/12/60 در تنگه چزابه بر اثر اصابت گلوله به قلب و موج انفجار و تیر مستقیم به دست به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

بسمه تعالی

و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون

و به آنان که در راه خدا کشته می شوند مرده نگویید زیرا زنده اند اما شما درک نمی کنید

در راه خدا صبر کنید و آماده جهاد و شهادت باشید. وقتی شما در راه ایمان و اسلام و حق و عدالت قدم نهادید و پرچم مبارزه با کفر و ظلم را برافراشتید دشمنان از هر طرف به شما روی خواهند آورد و با شما نبرد می کنند. مومنان در این نبرد مردانه می جنگند و بعضی از آنان دلیرانه به خاک و خون غلتیده و شهید می شوند. مبادا گمان کنید این شهیدان مرده اند و نابود شده اند، آنها زنده اند و حیات جاویدان دارند. آنها برای خدا جان خویش را فدا کردند یعنی هر چه داشتند گذاشتند خداوند هم به آنها روح جاودانه بخشید و روح بلند آنها را نزد خود در عالم ملکوت پذیرفته است.

در کوچه پس کوچه های نوبهار که هر کدام نام گلی زیبا بر خود دارد از یاس و محمدی گرفته تا گل میخک. به کوچه ای می رسیم که از آنجا بوی گل مریم به مشام می رسد. آری اینجا کوچه شهید محسن مریمی است گلی از گلزار معطر انقلاب.

شهید محسن مریمی در خانواده ای مذهبی و از لحاظ طبقه بندی اجتماعی در خانواده ای متوسط دیده به جهان گشود. ایشان دوران کودکی خویش را در جوار بارگاه ملکوتی سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) در کربلای معلی سپری کرد تا آن زمان که رژیم بعثی عراق ایرانیان مقیم این کشور را از خاک خود بیرون راند.

شهید پس از مراجعت به ایران با پشت سر گذاشتن مشکلات بسیاری به یاری مادر و مادربزرگشان منزل کنونی شان که از 65 متر تجاوز نمی کند را خریداری نمودند. شهید محسن مریمی دارای چهار برادر و یک خواهر بودند. روزی شهید به منزل یکی از نزدیکان می روند برای آن خانواده از شهرستان مقدار زیادی میوه آورده بودند صاحبخانه از ایشان می خواهد که در آوردن جعبه های میوه به داخل خانه او را یاری دهد. شهید قبول کرده و پس از اتمام کار صاحبخانه یک عدد گلابی را به شهید می دهد اما شهید محسن آن را قبول نمی کند. پس از این ماجرا وقتی مادرشان علت این کار را از ایشان جویا می شود شهید در پاسخ می گوید: مادر جان آن گلابی یک عدد بود حال که ما شش نفر هستیم من نمی توانستم به تنهایی آن گلابی را بخورم در حالی که خواهران و برادرانم از خوردن آن میوه محروم بمانند.

از خصوصیات بارز آن شهید همیشه به یاد خدا بودن و خواندن نماز اول وقت بود.

روزی ایشان برای در آوردن کمک خرجی منزل به کارگاهی رفته و به عنوان کارگر مشغول کار می شوند. هنگان نماز ظهر ایشان می خواهند بروند که نماز بخوانند اما استاد می گوید بقیه کارهای مانده را انجام بده بعد نمازت را بخوان. شهید می گوید: من باید نماز اول وقتم را بخوانم. در آن هنگام استاد یک سیلی به گوش شهید می زند ولی ایشان به مسجد رفته و نماز اول وقت می خوانند.

دیگر خصوصیت ایشان امانت دار و مهرورز بودن، بود. اگر قرار بود پول تو جیبی را به تنهایی از مادر بگیرند می گفتند یا باید دیگر برادران و خواهرم هم بگیرند یا اینکه من این پول را قبول نمی کنم.

شهید در سن 15 سالگی وارد نیروی مردمی بسیج می شودو بعد از پایان دوره آموزشی علی رغم علاقه شدیدی که به خانواده داشته سنگر را خالی نمی گذارد و به خط مقدم جبهه عزیمت می کند و در تنگه چزابه به فیض عظمای شهادت نائل می آید. ایشان همیشه درباره تنها خواهرشان سفارش می کردند و خود را در قبال تنها خواهر و خواهرزاده هایش مسئول می دانست.

منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده