وصیت نامه شهید محمد حسن فقیه در سالروز ولادت؛
شهید محمد حسن فقیه در وصیت نامه خود آورده است: ای خواهرانم راه زینب را پیش بگیرید و پیام شهیدان را به مردم برسانید و بگویید که هدف ما چه بوده است .
نوید شاهد کرمان، شهید محمد حسن فقیه/ در تاریخ بیست و ششم آبان 1343 در کرمان در خانواده ای روحانی چشم به جهان گشود. در سن 5 سالگی به جهت علاقه زیاد به قرآن، به مکتب خانه فرستاده شد.
درسن 6 سالگی به دبستان رضویه رفت و برای ادامه تحصیل در دوره راهنمایی، وارد مدرسه شهید ایرانمنش شد . سال سوم راهنمایی را همراه با اوج انقلاب آغاز کرد. دوران انقلاب علاوه بر شرکت فعال در راهپیمایی و تظاهرات و تهیه پلاکارد در امر شعار نویسی بر دیوار ها و تکثیر عکس حضرت امام «ره» نیز فعالیت داشت .

پس از پیروزی انقلاب و اتمام د وران راهنمایی در دبیرستان ، در رشته علوم تجربی مشغول تحصیل شد . سال اول دبیرستان را به اتمام رساند که تصمیم گرفت در سنگری دیگردر خدمت انقلاب اسلامی قرار گیرد به همین جهت عازم قم گردید .

سال دوم علوم دینی را می گذراند که آتش جنگ تحمیلی برافروخته شد . ایمان قوی و شجاعتش ، صبر و قرار را از او گرفت و وی را عازم جبهه کرد . در 12 اسفند 1360 از قم عازم جبهة گیلان غرب شد و 19 فروردین 1361 با بدن مجروح از جبهه به بیمارستان شهربانی تهران منتقل شد . پس از چهل روز از بیمارستان مرخص گردید .

پس از گذشت یک ماه در تاریخ 15 تیر ماه 61 در روز هیجدهم ماه مبارک رمضان در حالیکه هنوز آثار جراحت بر بدن پیدا بود عازم جبهه شد و به سوی دیدار معبود شتافت .

وصیت نامه شهید محمد حسن فقیه:
بنام خداوند جهان آفرین و با تشکر و سپاس از او که مارا به راه راست هدایت کرد و در این راه ما را با موفقیت به سر منزل مقصود رساند و حمد او را که مرگ افتخار آفرین را نصیب ما کرد و ما را در زمرة شهیدان قرار داد .

سلام بر پدر و مادر عزیزم که مرا تربیتی شایسته نمودند و مرا در راه فطرت قرار دادند .
و سلام بر خواهران و برادران و اقوام که بواسطۀ من رنجهای زیادی کشیدندو ناراحتی های زیادی را متحمل شدند ، مادر عزیزم ، اگر من در رفتن به جبهه به میل تو عمل نکردم مرا ببخش و این را بر من خرده نگیر که عشق به وصال به الله و یاری حق برتر و بالاتر از اینهاست. من به سوی شهادت می روم تا راهی را که با سختی زیاد باید بپیمایم ، میان بُر بزنم و از راهی که آسانتر است به هدف برسم .

مادر ، بدان همیشه بیاد تو هستم. به یاد رنجهایی که به خاطر بزرگ کردن من متحمل شدی . بیاد آن روزهایی که بواسطۀ مریضی های من ، سختی هایی بر تو تحمیل شده بود. اگر در این چند سالی که با تو بودم با تو بد رفتاری کردم، در این اواخر بسیار نادم و پشیمان بودم و می خواستم بیایم و به دست و پایت بیفتم و از تو طلب عفو کنم، اما شرم داشتم و نمی توانستم ، اما حالا که این نامه را می خوانی دیگر من نیستم که خجالت بکشم ، پس از تو به خاطر این بد رفتاری ها معذرت می خواهم و امید عفو دارم.

مادر عزیزم ، اگر به خواست خدا من لیاقت شهادت پیدا کردم و شهید شدم از تو می خواهم که زینب وار عمل کنی و برای من ناله و جزع نکنی ، البته نمی گویم که گریه نکنی چون محبت مادر بالاتر از این حرف هاست، از تو می خواهم که خدای ناکرده ناشکری و اجر خود را پایمال نکنی.

هر وقت به یاد من افتادید، به یاد امام حسین «ع» بیفتید که در یک روز هم علی اکبر داد  و هم علی اصغر و همچنین 72 تن دیگر از بهترین یارانش را و در عصر عاشورا وقتی که با پیکر پر از زخم و با روحی آکنده از داغ  قتل یاران بر روی زمین کربلا افتاده بود با خود چنین زمزمه کرد : ای خدا ، من راضی هستم به رضای تو.  شما ای خواهرانم راه زینب را پیش بگیرید و پیام شهیدان را به مردم برسانید و بگویید که هدف ما چه بوده است.
ان شاالله که در روز قیامت با هم خدمت رسول الله  (ص) محشور شویم .
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده