وصیت نامه شهید صفت الله نوروزی
صفت الله نوروزی، یکم خرداد ۱۳۴۸، در روستای قوزلو از توابع شهر بوئین‌زهرا به دنیا آمد. پدرش عین‌الله، کشاورز بود و مادرش سرین‌گل نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. یکم بهمن ۱۳۶۶، در ماووت عراق بر اثر اصابت ترکش به سینه و قلب، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
نوید شاهد قزوین:
وصیت نامه شهید صفت الله نوروزی

در هر سنگری که هستید پشتیبان انقلاب و امام باشید

بسم‌الله الرحمن الرحیم

با نام صاحب جهان، جان و نام و تنها یار ازلى و ابدى، خداوندگار نفوس و جمود، پروردگار هستى و با سلام به امام زمان (عج) و نایب بر حقش خمینى بت‌شکن که نوح آسا کشتى طوفان زده اسلام را به ساحل نجات آورد، بتها را شکست و ابراهیم زمان شد.
بارالها حال که به تو روى آورده‌ام مرا از خودت مران، که ما را در جهان غیر از تو معبودى نیست، به چه کسى روى نهیم که بتواند ما را اجابت کند؟
و چه کسى را معشوق قرار دهیم که بتواند ما را اقناع کند؟
غیر از ذات کبریائیت! بارالها! این بنده کوچک و گناهکار خود را ببخش.
خدایا! ترسانم از زمانى که ما را در روز رستاخیز در مقابل دشمنانمان به جرم گناهى که مرتکب شدیم به آتش افکنى، آن وقت است که کلام مولایمان را فریاد مى‌کنیم: که اگر مرا به آتش اندازى به اهل آتش می گویم که تو را دوست می دارم.
خدایا! ما را در قیامت در مقابل انبیا، اولیا و شهدا شرمنده مساز که تنها غفار تویى و امیدمان به توست که تو تنها امید امیدوارانى و من امیدم را به لطف و کرم تو بسته‌ام.
بارالها! خودت فرمودى که هر که مرا صدا کند و بخواند اجابت مى‌کنم او را، این ضعیف تو را مى‌خواند، پس اجابت کن، قَسم ات مى‌دهم به انبیاء، اولیا و مقربان درگاهت که ما را در زمره بندگان خاص خود قرار بده، و نور الهى را در دلمان بتابان.
بدین وسیله شهادت مى‌دهم که این بنده حقیر خدا با شوق وافر، قدم در راهى نهادم که خدایمان به این راه خوانده است.
  در راهى گام نهادم که حسین (ع) پیشواى آن است، در راه که میثم، مالک، مقداد و ابوذر. در راهى که حسین (ع) و هفتاد و دو تن از یارانش در آن وارد شدند، و خون خود را به شیعیان تزریق نمودند و خونشان با روح جامعه گره خورده و شعاع نورانى آن تا ابد پرتوافشانى خواهد کرد.
خدایا! حال که مرا به راهت رهنمون کردى پس در آن ثابت قدممان بگردان. اى امام، اى نایب صاحب الزمان (عج)، اى تبلور و تجلى راستین اسلام، اى کسی که در نگاه و کلامت چهره رسول‌الله را مى‌توان دید، و اى سلاله پاک حسین (ع) به خون پاک تمام شهدا قسم که جز راه حق راهى نپویم و در این راه از سر جان خود مى‌گذرم.
در ابتدا سخنى با خانواده عزیزم دارم: پدر و مادر عزیزم! امیدوارم که مرا حلال کنید، بسیار شما را اذیت کرده‌ام و نتوانستم حتى به اندازه سر سوزن از حقى که به گردن من بوده ادا کنم.
مرگ حق است و هیچ کس را از آن گریزى نیست، بهتر است که بر خدا توکل و در مرگ من صبر پیشه نمایید.
مرا ببخشید اگر نتوانستم دستگیرى و کمکى به شما نمایم.
ما به خاطر عهدى که با اماممان بسته‌ایم، در این راه، ثابت قدم مى‌مانیم و مانند افراد سست ایمان به امام خود پشت نمى‌کنیم، و مانند یاران حسین (ع) از خدا مى‌خواهیم ما را بارها بمیراند و زنده کند تا در راه پیشوایانمان بمیریم.
در مرگ من از ناله و فغان خوددارى کنید و با استقامت خود دشمن را ناامید کنید.
اگر خداوند مقام شهادت را به من عطا کرد، حتما شما را فراموش نمى‌کنم.
برادرانم! نگذارید سلاحم بر زمین بماند، در هر سنگرى که هستید پشتیبان انقلاب و امام باشید. با اتکا به قرآن و اسلام به سوى قلب دشمن  نشانه روید.
با هم مهربان باشید در منزل یاور پدر و مادر باشید.
خواهران، حجاب خویش را حفظ کنید و زینب‌گونه عمل نمایید.
و چند سخنى هم با مادر عزیزم دارم: مادر عزیزم! مگر زینب (س) داغ برادر و فرزند ندید؟ مگر هجر خاندان نچشید؟ مگر زینب (س) کمرش از بار مصیبت خم نشد؟ مگر یزیدیان خیزران بر لبان مبارک حضرت نمى‌زدند؟ در حالیکه زینب (س)، خواهر امام حسین (ع) در مجلس یزید مقابل دشمنان استوار ایستاد.
خانواده عزیزم! از همه همسایگان و آشنایان و فامیل برایم حلالیت بگیرید.
ما مى‌رویم به دوستان خود ملحق شویم و در جوار حق آرام بگیریم.
صحبتى هم با کسانى که هنوز به راه اسلام ایمان نیاورده‌اید، مگر ندیدید چگونه پروانگان عاشقانه خویش را به آتش زدند و سوختند.
مگر ندیدید که دشمن چگونه عزیزانمان را قطعه قطعه کردند؟
مگر شما پدران را بر سر جنازه فرزندان خویش ندیدید؟
مگر کودکان گریان را بر سر جنازه پدران خویش ندیدید؟
مگر خانه‌هاى ویران مظلومان را ندیدید؟
به یاد آرید زمانى که مادران جنازه فرزندان خود را از زیر آوار بیرون ‌آوردند؟ به یاد بیاورید مردم مظلومى را که تنها گناه آنان فریاد حق‌طلبى بود.
خدا شاهد است هر لحظه که کودکان یتیم منتظر پدر و یا پدر ندیده و کودکان شهدا را و یا چهره شکسته پدر و مادرهاى عزیزان به معراج رفته را مى‌بینم قلبم بسیار به فشار مى‌آید، خدا گواه است که در آن دنیا دستشان را به طرف ما دراز و از ما طلب حق خود را مى‌نمایند.
حقى که شما باید ادا مى‌کردید و نکردید. اگر از شما بپرسند، خون پدرانمان و پسرانمان را چگونه پاس داشتید؟ چگونه جواب مى‌دهید.
ببینید انقلاب و اسلام از شما چه مى‌خواهد؟ نکند خداى ناکرده چشم دل بسته باشید، نکند خداى ناکرده خدا دلهاى شما را مهر بکوبد، مسئولیت کمر شکنى است، پس بسیار دقت کنید.
بى‌باک به فوج دشمنان مى‌تازم‌ / مردانه به راه عشق جان مى‌بازم.
والسلام علیکم و رحمه اله و برکاته.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده