در اوايل جنگ نيز علاقه زيادي به جبهه داشت و هميشه خدا خدا مي کرد که يک روز پيش آيد که به جبهه برود يک سال به سربازي بود که گفت که مي خواهم بجاي سربازي اسمم را در سپاه پاسداران بنويسم که به علت نزديک بودن سربازي نتوانست در اوايل خدمت که خود را معرفي کرد.
معرفی «شهید فتح خرمشهر» شهید حسین رفیعی

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهيد حسين رفيعي در بیست و پنجم آذر 1345 در شهرری از توابع شهرستان های استان تهران به دنیا آمد.پدرش «محمدرحیم» و مادرش «فاطمه» نام داشت. پدرش کارگر سنگ بری بود و تا کلاس دوم راهنمایی درس خواند. اوايل زندگي حسين رفيعي در زمان رژيم سابق اين بود که در سن 7 سالگي بود که به مدرسه رفت در مدت تحصيل درسش خوب بود .

و به درس زياد علاقه داشت در کلاس سوم ابتدائي نامش را در کتابخانه مسجد نوشت و در حدود يکسال در کتابخانه مشغول مطالعه کتابهاي دانشان و غيره بود و همچنين در کلاس قرآن که در مسجد بود شرکت مي کرد براي يادگيري قرآن کم کم در نماز جماعت مسجد هم مي رفت.

و نمازش را تمامي با جماعت مي خواند و گاهي هم فرادا هميشه از پدرش سؤال ديني و مذهبي مي کرد و هميشه علاقه به داستانهاي پيامبران و امامان داشت رفتار و کردارش در منزل با پدر و مادر و برادرانش بسيار خوب بود مخصوصاً با مردي در سن پانزده سالگي بود که به علت ضعيفي درس ترک تحصيل کرد.

و به مدرسه نرفت و از آن روز مشغول به کار بود در حدود يک سال در کارگاه قوطي سازي مشغول به کار بود و هميشه در حال عوض کردن کار بود و از اين کارگاه به کارگاه ديگر مي رفت . بگذريم در اوايل انقلاب که هنوز پوتين بلند نشده بود کنجکاو بود و از مردم و از پدر مي پرسيد که سربازان در خيابان ها چکار مي کنند؟

و علت را مي پرسيد و هميشه در تظاهرات و راهپيمائي ها شرکت گسترده اي داشت و علاقه زيادي هم به تظاهرات و درگيريها با رژيم را داشت شبها براي تظاهرات به خيابان مي رفت و لاستيکهاي بزرگ را مي آوردند و اتش مي زدند و وقتي سربازان مي آمدند پا به فرار مي گذاشت.

يادم هست يک شب از مسجد بيرون آمد که سربازان او را به کتک گرفتند و يک شب هم به منزل ربختند و پدرش را زدند و دوتا از مستاجران را به کلانتري بردند در درگيري پاسگاه دولت آباد که پاسگاه را آتش زده بودند شرکت داشت و بعد از انقلاب در خيابان محل پست مي داد.

در اوايل جنگ نيز علاقه زيادي به جبهه داشت و هميشه خدا خدا مي کرد که يک روز پيش آيد که به جبهه برود يک سال به سربازي بود که گفت که مي خواهم بجاي سربازي اسمم را در سپاه پاسداران بنويسم که به علت نزديک بودن سربازي نتوانست در اوايل خدمت که خود را معرفي کرد.

از آن روز به منزل نيامد و بعد از يک هفته مرخصي آمد يک ماه در تهران بود بعد از تهران به جزيره کيش براي خدمت سربازي اعزام شد که شش ماه در خدمت بود . يک روز تلفن با برادر و مادرش تماس مي گيرد و مي گويد که ما مي خواهيم که به خرمشهر برويم.

و منتظر هواپيما هستيم فردا هواپيما مي آيد و خلاصه از آن روز ديگر نه نامه اي و نه خبري داد و مدت زيادي در جبهه نبود که در تاريخ چهارم خرداد 1361 در آزاد سازي خرمشهر به درجه رفيع شهادت نائل آمد.

روحش شاد و يادش گرامي باد

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده