وصیت نامه شهید حسن ارقمی؛
پس اى خداى مرا بى‌سر بگردان تا بتوانم در برابر آقايم اباعبداله در آخرت سر بلند كنم و بگويم اى حسين‌جان من هم با سر جان لبيك گفتم نه از روى زبان.

انتظار به سر آمد؛ دوستانم مرا شفاعت خواهند کرد

نوید شاهد فارس: شهید حسن ارقمی در سی ام دی ماه 1345 در شیراز  در محله دروازه کازرون دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را از هفت سالگی آغاز کرد و این دوران را در مدرسه اسلامي گذراند . او کلاس سوم راهنمایی بود که درس را رها کرد و به جبهه رفت.
و در دومین اعزام به جبهه بر اثر اصابت ترکش به کمر در منطقه سوسنگرد مجروح شد و به مدت 2 سال و نيم در رختخواب بود که سرانجام در 27 خرداد ماه 1367 در سن 20 سالگی به شهادت رسید.


(متن وصیت نامه)

«إذا جاء نصرالله و الفتح» (النصر 1)

بسم الله الرحمن الرحيم
در آغاز وصيت‌نامه خود را آغاز مى‌كنم به نام رب جليل.
خدايى كه همه ما به او محتاج و اوست كسى كه به هيچ‌ چيز و هيچ‌ كسى احتياج ندارد و با درود بيكران به امام امت. كسى كه با يارى خداى تعالى توى دهن ابرقدرتهاى جهانى زده و خواهد زد.
من برادر حسين ارقمى در سال 1345 در خانواده‌اى مذهبى به دنيا آمده و از آنجايى كه خداى تعالى لطف و مرحمت به من كرد توانستم در جبهه‌هاى حق عليه باطل بروم. اميدوارم كه توانسته باشم تاكنون در راه خدا جنگيده باشم و توانسته باشم صداى هل من ناصر ينصرنى آقايم اباعبدالله الحسين(ع) را جواب داده باشم و بگويم اى آقا اگر در آن زمان كوفيان با دروغگوييهايشان تو را به سرزمين كربلا كشاندند و تو را شهيد ساختند، جواب لبيك را داده باشم. اميدوارم كه لبيك من مورد قبول تو قرار گرفته باشد.

اى حسين جان موقعى كه من براى آخرين بار از خانه خداحافظى كردم مادرم گلوى مرا بوسيد و آن لحظه به ياد تو افتادم كه اى حسين‌جان زمانی كه تو در قتلگاه افتاده بودى ، خواهرت مى‌گفت:
آهسته‌تر رو يا حسين آيم به سويت  بوسم بجاى فاطمه زير گلويت  اى حسين‌جان،

تو كه مادرت نبود و وصيت به خواهرت كرده بود تا ببوسد زير گلويت و در آخر هم رگهاى بريده تو را بوسيد

و من از دورى دوستان همچون مجيد مهدى‌زاده‌ها، على‌جان الله‌وردى‌ها و حاج احمدها و عباس مقصودبيگها و صادق دشتى‌ها رنج مى‌برم. فكر مى‌كنم موقع آن رسيد كه انتظار مى‌كشيدم. جواب مرا بدهند و مرا شفاعت كنند. پس اى خداى مرا بى‌سر بگردان تا بتوانم در برابر آقايم اباعبداله در آخرت سر بلند كنم و بگويم اى حسين‌جان من هم با سر جان لبيك گفتم نه از روى زبان.

و اى مادر تو كه رنجها پاى اين امانتى كه خدا به دست شما و پدر عزيزم داده بود كشيديد، اميدوارم كه در مرگ من گريه و زارى نكنيد و اگر احيانا خواستيد گريه كنيد، بخاطر مظلوميت حسين(ع) گريه كنيد. حسينى كه اسلام با خون او زنده شد و اين شعر را يادتان باشد:
آنها كه رفتند كارى حسينى كردند، و آنها كه ماندند كارى زينبى بايد بكنند.

و اى برادرها و اى خواهرهاى انقلابى كه پيروى راه و خط امام هستيد، امام عزيز را در صحنه تنها نگذاريد.
والسلام عليكم و رحمة‌الله و بركاته- تاريخ وصيت‌نامه 18/11/64


 انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده