واژه " War " از ریشه آلمانی " Werra " به معنی آزمون نیرو با استفاده ازاسلحه بین ملت ها یا گروه های رقیب داخل یک کشور است. هدف ازجنگ پیروزی بررقیب برای مستلزم ساختن او به انقیاد تام است.

نگرشی بر جامعه شناسی جنگ(منتشر نشود)

نوید شاهد:
یک کشور یا به منظور به دست آوردن زمین و مایملک دشمن به جنگ دست می بازد یا برای به کرسی نشاندن ادعاهایش یا برای دفاع از خود دربرابرادعاهای دیگران.
جنگ را ستیزه گروهی " Group Conflict " خواند ه اند جنگ مبارزه مسلحانه و خونین بین گرو ه های سازمان یافته است که خصلت اساسی گرو ه های درگیر روشهای به کار رفته درآن و نظم و سازمان یافتگی است.
به علاوه جنگ از نظر مکانی و زمانی محدود است و مقید به قواعد حقوقی ای است که برحسب زمان و مکان به شدت متغیرند. آخرین ویژگی جنگ خونین بودن آن است؛
زیرا اگر جنگ به نابودی انسان ها نیانجامد تنها برخورد یا تهدیدی متقابل خواهد بود. لذا هرگونه ستیزه گروهی جنگ محسوب نمیشود، بلکه جنگ فقط به ستیزه های گروهی معینی تعلق میگیرد. جنگ ستیزه خشن و منظمی است که بین دو یا چند اجتماع مستقل درمیگیرد. بنابراین برای تحقق جنگ چند عامل لازم است:

1. دو یا چند گروه مستقل که هر یک در خط معینی سکونت دارند. ستیزه در گروه های نامستقل و به هم آمیخته جنگ محسوب نمیشود.

2. ارتباط بین گرو ه ها با یکدیگر وجود داشته باشد. میان گرو ه های بی ارتباط نه جنگ و نه صلح معنا ندارد.

3. ارتباطات ستیزه آمیزی بین آن ها برقرار باشد.

4. ارتباطات ستیزه آمیز گروه ها انتظام کافی داشته باشد. زد خورد نامنظم جنگ به حساب نمی آید.

جنگ شناسی مطالعه عینی و جامعه شناختی پدید ه های مربوط به جنگ با درنظر گرفتن عوامل و آثار اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، جمعیتی و اخلاقی آن است.  با توجه به مطالب فوق میتوان گفت: جامعه شناسی جنگ شاخه ای از جامعه شناسی است که به بررسی برخورد حکومت ها، نحوه درگیری، چگونگی حملات، علل و انگیزه های ایجاد و شروع جنگ، دفاع ملت ها و حکومت ها، شناخت روحیه ملت های تحت فشارو حکومت های متجاوز و نهایتا کیفیت دفاع ملت مورد هجوم می پردازد.

محورها و مسایل جامعه شناسی جنگ

از جنگ جهانی اول تاکنون درگیری های نظامی در سراسر جهان تلفات وحشتناکی را برای جوامع به دنبال داشت.
شتاب گرفتن دامنه و شدت جنگ به اندازه هرگونه تغییرات نهائی دیگر از زمان ظهور صنعتی شدن یک جنبه مشخص جوامع امروزی را تشکیل می دهد. چگونه و چرا جنگ های امروزی به اوج رسیده است؟ جنگ چه تأثیری بر توسعه جوامع امروزی داشته است؟
چگونه باید جنگ را از نظر جامعه شناختی تحلیل کنیم؟ این ها همه مسایلی هستند که درجامعه شناسی جنگ به آن پرداخته می شود.

تاریخچه جامعه شناسی جنگ

عدم توجه گسترده جامعه شناسان به مسایل جنگ شاید بدین علت باشد که مسأله جنگ امری عادی و فارغ ازابهام بوده است. اما از زمانی که روابط بین الملل یا مسایل جنگ درجامعه تأثیر مهمی برجای گذاشت توجه جامعه شناسان به آن معطوف گردید و قدمی در جهت شناخت آن برداشته شد. جنگ درتمدن های تاریخی جایگاه والایی داشته واغلب ستایش عمیق اعمال جنگی که خدایان به آن ها مبادرت میورزند یا آن هارا تشویق و حمایت میکنند به چشم می خورد.
درعهد عتیق هنگام پیدایش یکتاپرستی ازبین تمام صفات ممکن صفات رزمندگان را به خدای واحد نسبت داد ه اند. عقاید فلسفی درباره جنگ نیز وجود دارد؛ ازجمله اینکه فیلسوفان چینی طی قرون متمادی ازستایش جنگ خودداری میکنند. یونانی ها جنگ را جزیی از مشیت الهی تلقی میکنند. هگل ازستایش گران بی آزرم خشونت و جنگ است. آثار نیچه سرشار از عبارت هایی است که در تمجید جنگ نگاشته شده اند.
دردوره قرون وسطی نیز حقوقدانان و اخلاق گرایان نه در پی چرایی، چگونگی و ماهیت جنگ، بلکه در پی تدوین مقررات و قواعدی هستند که جنگ ها را به سوی نوعی اعتدال بکشاند؛ ازجمله ماکیاولی. هرچند رقابت و ستیزه انسانی در مراحل ابتدایی به رقابت و ستیزه حیوانی شبیه است و افرادی مانند هابز و فروید نیز قوانین تکامل طبیعی را به تکامل انسانی نیز تعمیم میدهند. آنان معتقدند که انسان نیز چون اصلی حیوانی دارد ذاتاً ستیزه خواه است. اما در واقع با حیوان متفاوت است. انسان از آغاز پیدایش خود تاکنون همواره از موازین زندگی حیوانی فراتر رفته و خود را از نظامات طبیعی آزادتر ساخته است و ا کنون عوامل طبیعی به راستی تابع عوامل انسانی یا اجتماعی شده اند.
اگرستیزه گروهی ذاتی بود باید مانند سایر صفات ذاتی در فواصل منظمی تجلی می یافت و براثرآن همواره ملت ها در جنگ بودند. حال آنکه بسا قوم ها و ملت ها که از جنگ بیزار و گریزان اند. بنابراین ستیزه گروهی انسان را باید ناشی از مقتضیات زندگی اجتماعی بدانیم و قوانین آن ها رابا علوم اجتماعی بجوییم.

 نظریات جامعه شناسی جنگ  

از گذشته های دورریشه یابی و بیان علل و عوامل پدیده جنگ از موضوعات مورد توجه علما و فلاسفه جوامع بشری بوده است. علمای علوم مختلف درصدد تبیین ماهیت جنگ ها بر اساس دانسته های خود بود ه اند و هر کس به نوعی  و تا حدی توانسته این علل و عوامل را شناسایی کند. رویکرد های مختلف اقتصادی، روا نشناختی، سیاسی، حقوقی،زیست شناختی و جامعه شناختی. همه این دیدگاه ها دارای اهمیت اند؛
چون جنگ پدیده فوق العاده پیچیده و منحصر به یک عامل و یک علت نیست و به وسیله یک نظریه یا از یک دیدگاه خاص نمی توان به کل وجودی آن پی برد. همه نظریات جامعه شناختی در مورد جنگ یک اصل مشترک دارند و آن اینکه جنگ را یک پدیده طبیعی زندگی انسا ن ها در نظر میگیرند. اما این نظریات از لحاظ نحوه پیش بینی آینده با دیگران فرق می کنند.

نظریات جامعه شناختی در مورد جنگ در دودسته قابل تقسیم اند:

1. نظریات خوش بینانه؛ این نظریات عقیده دارند جنگ زاده ساختار اجتماعی است و باید امیدوار بود و پیش بینی کرد که روزی این ساختار دگرگون شود مثل سن سیمون، اگوست کنت، هربرت اسپنسر. از دیدگاه این نظریه پردازان مسایل گوناگون جامعه بشری ازجمله جنگ معلول دگرگونی های ساختاری است.
2. نظریات بدبینانه؛ که معتقدند جنگ پدیده ای است ابدی و غالباً مفید مثل ایزوله، کمپلویچ و ژرژسورل. درنظریات بدبینانه که ازنظریات اجتماعی مارکسیس تها ناشی میگردد، جنگ ابدی فقرا علیه ثروتمندان وجود دارد و منشأ این تعارضات درمسایل رقابت های اقتصادی است.
به عقیده آنان ستیزها وسیله دگرگونی های اجتماعی هستند و این دگرگونی ها را میتوان موجب ایجاد جامعه متعادل و خوب دانست. این نظریات هیچ یک از جنبه های اجتماعی و هیچ پدیده جدا گانه ای را بدون ارتباط با کل تاریخی و ساختار اجتماعی آن درک نمی کنند.

تبیین های علل وقوع جنگ

همواره نیاز به یافتن علتی برای جنگ احساس شده و در این میان گاه سرنوشت، گاه شخص و گاه ایدئولوژی خاصی را مسئول آن دانسته اند. درجامعه شناسی جنگ بررسی علل پیدایش جنگ از جمله محورهای اساسی محسوب میشود. درطی قرون متمادی مؤلفین تبیین های گونا گونی درباره جنگ ارائه داد ه اند از جمله:

- نیروی طبیعت یا قانون الهی یا خدایان الهام بخش جنگ است یاآنکه جنگ بلایی آسمانی و مظهرامتحان خداوند میباشد.

- جنگ نتیجه ای است منبعث ازهیجانات انسان ها، قدرت طلبی و غرورانسان. ازاین دیدگاه جنگ به عنوان بیماری روانی همه گیر یا بیماری اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است.

- جنگ شکلی ازمبارزه برای بقا و گزینش طبیعی بهترین و مناسب ترین افراد است.

- جنگ نتیجه استبداد و جاه طلبی انسان های درمسند قدرت است.

- جنگ نتیجه اجتناب ناپذیر روابط تولیدی واستثمار طبقه ای توسط طبقه دیگراست.

- جنگ را دارای نقشی جبران کننده به هنگام رشد بسیارزیاد جمعیتی دانسته اند یا آنکه آن را وسیل های در تزکیه انسانی تلقی کرده اند.

باید خاطرنشان کرد که ستیزه گروهی در جامعه ابتدایی دامنه بسیار محدودی داشته و به ندرت بیش از پنجاه تن در یک جنگ شرکت میکنند. ستیزه گروهی در جوامع ابتدایی اغلب معلول عواملی همچون غنیمت و غارت، بیگانه ترسی، خودنمایی و تلافی میباشد. اما ستیزه گروهی درجوامع متمدن افزایش مییابد.با پیدایش کتابت و افزایش جمعیت و توسعه ثروت و مالکیت خصوصی و توسعه وسایل ارتباطی روابط گرو ه ها نیز توسعه مییابد.و در نتیجه ستیزه هم افزونی میگیرند.
جنگ نتیجه غرایز ذاتی پرخاشگرانه نیست.افراد باید برای کشتن تربیت شوند. معمولاً برای به دست آوردن سرزمین یا منابع یا به علت برخوردهای عقیدتی یا مذهبی به جنگ دست زده میشود. مهم ترین عامل جنگ ظهور جوامع مبتنی بردولت است. جنگ در دنیایی که دولتها وسایل اعمال خشونت نظامی را دراختیار دارند،صرفاً احتمالی است که همیشه وجود دارد. جنگ چیزی است که هنگامی رخ میدهد که دولت ها باهم برخورد پیدا کنند و اختلافات آنان از طریق مذا کره، قرارداد و دیپلماسی حل نشود.
ممکن است حکومتی به دلیل تمایل برای به دست آوردن بخش یا تمام یک قلمرو به دلیل مبارزه برسر منابع یا در نتیجه برخوردهای ایدئولوژیکی و مذهبی به جنگ بپردازد. برای جنگ فقط یک علت وجود ندارد. جنگ آزمون نهایی قدرت درعرصه بین المللی است . در جامعه متمدن جنگ معلول عوامل نظری و عملی پیچیده و متعددی است که مهم ترین آن را باید در اختلافات طبقه ای جستجو کرد. طبقه حاکم برای دفع طبقه محکوم جامعه خود و نیز برای تاراج جوامع دیگر دست به جنگ میزند. مشهورترین نظریه پرداز جنگ، متفکر آلمانی قرن نوزدهم کارل فون کلاسویتس ( Carl Philipp 1831-1780 :Gottfried von Clausewitz ) است که جنگ را صرفاً یک عمل سیاسی نمیداند، بلکه یک ابزار سیاسی واقعی میداند.

آثار جنگ

نتایج و آثار جنگ نیز از محورهای اساسی در جامعه شناسی جنگ است. جنگ نتایج و آثار متعددی را به دنبال دارد از جمله:

1. نتایج اقتصادی؛ جنگ نه تنها به مصرف شتابان ثروتها بلکه به جابجایی ثروتها نیز منجر میشود. جنگ برخی ساختارهای اقتصادی و سرمایه گذاری را تغییر داده و زمینه رشد بعضی از صنایع یا برخی شکل های تولید را مساعد میکند. جنگ توزیع درآمدها و منبع سرمایه ها را عوض میکند و وضع بودجه و هزینه های عمومی را دست خوش تحول میکند.

2. اثرات جمعیتی؛ افزایش مرگ ومیر ویژگی آماری دائم و عمومی جنگ است. اما این افزایش برحسب جنگ ها و حتی مراحل مختلف درگیری به شدت متغیر است. جنگ میتواند در زمره نهادهای انهدامی ارادی قرار گیرد که در جهت کاهش زاد و ولد یا کاهش تعداد زندگان میکوشند. درتمام جنگ ها خسارت مستقیم را مرگ جوانان تشکیل میدهد.

3. ایجاد تحولات اجتماعی؛ جنگ یکی از عوامل اصلی تقلید جمعی است که در تغییرات اجتماعی نقش بسیار مهمی را ایفا میکند. جنگ بسته ترین جوامع را وادار میسازد تا دیر یا زود دروازه های خود را بگشایند. جنگ نیرومندترین و مؤثرترین شکل تماس تمدن هاست. جنگ نوعی تحول شتابان است.

منبع : ماهنامه فرهنگی شاهد جوان / شماره130
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده