شش ماه است که منتظر چنین لحظه‌ای هستم، حالا بگذارم و بروم؟ آن وقت جواب خون شهدا را چه بدهم؟... ادامه این خاطره از همرزم شهید «محمدرضا پیله‌فروش» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
 
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید محمدرضا پیله‌فروش، بیستم تیر ۱۳۴۷ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش حسین و مادرش بتول نام داشت تا پایان دوره راهنمایی درس خواند و پاسدار بود. این شهید بزرگوار از سوی بسیج در جبهه حضور یافت، هفتم اسفند ۱۳۶۵ در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
مهدی کیامیری همرزم شهید محمدرضا پیله‌فروش:
ترکشی به خرج‌های «آرپی‌جی» «رضا» اصابت کرد و خرج‌ها آتش گرفت. احتمال انفجار آرپی‌جی‌ها خیلی زیاد بود به هر مشقتی که بود کوله را از پشتش باز کردیم اما دست‌ها، پشت گردن و صورتش سوخته بود.
برادر کبیری وقتی این صحنه را دید، به او گفت: «به عقب برو!» اما او قبول نکرد و با اصرار زیاد شروع به گریه‌ کردن نمود و گفت: «من شش ماه است که منتظر چنین لحظه‌ای هستم، حالا بگذارم و بروم؟ ... آن وقت جواب خون شهدا را چه بدهم؟…».
در شب سوم عملیات منتظر دستور حمله بودیم که ناگهان چند گلوله‌ خمپاره بین بچه‌ها منفجر شد، از همه آرام‌تر مش «قاسم» بود‌ که به سوی ابدیت پرواز کرد.
با نگاه به جسم بی‌جانش یاد قبل از عملیات و گریه‌اش در فراق دوستان همرزمش افتادم که چگونه ملتمسانه از بچه‌ها طلب دعا می‌کرد و حالا او به آرزوی خود رسیده و دعای بچه‌ها مستجاب شده بود. در گوشه‌ای دیگر، این بار «جواد» و دیگر لاله‌های پرپر شده، دست در دست ملائک به سوی دیار باقی می‌شتافتند.
از بین بچه‌های مجروح، برادر «اکبر دمیرچی» با اصابت هیجده ترکش به بدنش همچنان با روحیه موجب قوت قلب دیگران بود.
«مرتضی افشار»، «حسین رسولی»، «مسعود جمشیدبیگی»، «حسن محمدنژاد» و «محمد بندرچی» از جمله بیست و پنج مجروح ساعت اولیه‌ درگیری بودند، که به لطف الهی به سلامت به پشت جبهه انتقال یافتند.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
مادر شهید
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده