پنجشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۲۸
نوید شاهد - کتاب شناخت نامه شهید «سيد ابراهيم كساييان» به قلم «سپیده واگذاری» با حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس مازندران و توسط نشر «رسانش نوین» در 36 صفحه به چاپ رسید.
چاپ كتاب شناخت نامه شهيد «سيد ابراهيم كساييان» در مازندران
به گزارش نويد شاهد مازندران، کتاب شناخت نامه دانشجوى شهید « سیدابراهیم کساییان» نوشته «سپیده واگذاری» با حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس مازندران در سال 1396 توسط نشر «رسانش نوین» در 36 صفحه به چاپ رسیده است.

این کتاب به موضوعات «تولد»، «مدرسه و بالندگی»، «فعالیت‌های انقلابی»، «پیوستن به سپاه»، «ازدواج»، «نعمت زندگی»، «حضور در کردستان»، «آوردگاه و مبارزه»، «مجروحیت‌ها»، «آخرین دیدار»، «شهادت»، «ویژگی های فردی»، «یادداشتی از شهید» مى پردازد.

در بخشى از اين كتاب مى خوانيم:
سردار سید ابراهیم کساییان قبل از عملیات کربلای 5 ناگهان تصمیم گرفت به دیدار خانواده اش برود و چنین کرد. آخرین بار به منزل آمد و...
این آخرین دیدار را همسرش چنین توصیف می کند: «در یکی از روزها که خیلی چشم انتظار بودم و منتظر برگشتن ابراهیم، دل‍شوره عجیبی تمام وجودم را در برگرفت.

تلویزیون را روشن کردم. [حجت الاسلام علی اکبر] ناطق نوری راجع به مقام شهید صحبت می کرد. سخت تحت تأثیر سخنان آقای نوری قرار گرفته بودم و دلم برای ابراهیم بیش از پیش تنگ شده بود. نگرانش شده بودم. به خودم گفتم: خدایا چه می شود من یک بار دیگر هم ابراهیم را ببینم؟ دیگر به سلامت و زنده بودنش شک داشتم.

منزل خاله ام چند کوچه بالاتر از کوچه ما بود، بیشتر وقت‍ها که دلم می گرفت به آنها سر می زدم تا به نحوی خودم را از چنگال غم نجات دهم. یک روز در خانه نشسته بودم و با افکار پریشانم کلنجار می رفتم. زنگ در خانه مان به صدا درآمد حوصله باز کردن در را نداشتم. دوباره در را زدند. با بی حوصلگی در را باز کردم.

پسرخاله ام پشت در بود، گفت: یک دقیقه سرت را بیرون بیاور و به ته کوچه نگاه کن. گفتم: شوخی ات گرفته؟ در حالی که نیمه تنم داخل بود و نیمه دیگر بیرون، سرم را برگرداندم و به انتهای کوچه نگاه کردم، ابراهیم را دیدم که می آید.

در سر راهش به خانه خاله ام سر زده بود و آنها که از نگرانی من خبر داشتند، پسر خاله ام را برای گرفتن مژدگانی فرستادند. از خوشحالی داشتم پر در می آوردم. او آمد و دوباره ما را میهمان خنده‌ها و شوخی هایش کرد. از اوضاع و احوال اقوام و خویشاوندان پرسید. اما نگاهش به من و دخترمان با همیشه فرق داشت. به ما و تمامی اسباب منزل نگاهی وداع آمیز می کرد.

به من گفت: اصلا نفهمیدم چطور به تهران آمدم، قصد آمدن به تهران را نداشتم. برای استراحتی کوتاه قبل از عملیات کربلای 5 تمام نیروهایش عازم اهواز شدند، گویا ابراهیم یک مرتبه حالش دگرگون می شود و بی اختیار راه خانه در پیش می گیرد.»


يادآور مى شود شهيد ابراهيم كساييان دهم شهريور 1339 در شهر پل سفيد از توابع شهرستان سوادكوه به دنيا آمد. پدرش سيدعلى اكبر (فوت) و مادرش حورى نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و ديپلم گرفت. سال 1360 ازدواج كرد و صاحب يك دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيستم دى 1365 با سمت فرمانده گردان در شلمچه بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. پيكر او را در زادگاهش به خاك سپرده شد.


انتهاى پيام/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده