نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
برگی از خاطرات شهید بهتویی؛
«آقای بهتویی فرزند و تربیت شده انقلاب بود و حس سلحشوری و جانبازی در او موج می‌زد. وی در جذب نیرو‌های بسیجی برای اعزام به جبهه‌ها نقش فعال و موثری داشت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۱۲۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۲

برادر شهید «حسین ریاحی» نقل می‌کند: «حسین چهارده پانزده سال بیشتر نداشت. در تظاهرات شرکت می‌کرد. می‌گفت: داداش! نکنه طرف مردم تیراندازی کنی. دست از شاه‌دوستی بردار و بیا با مردم باش. شاه باید گورش رو گم کنه و بره. اگه دنیا و آخرت رو می‌خوای، بیا به طرف امام و مردم.»
کد خبر: ۵۶۱۱۶۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۳۰

«آن شب کار شستن ظرف‌ها به عهده فرمانده که او را حاجی صدا می‌کردیم بود. هرچند شب، یک‌بار نوبتش می‌شد یه سره این طرف و آن طرف می‌دوید شناسایی، تحویل گرفتن میوه، ترخیص، دایم باید تو صف می‌رفت و هزار گرفتاری داشت، ولی یک دفعه هم نشد که شهرداری را به عهده دیگری بگذارد ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۱۱۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۳۰

به مناسبت شب یلدا خاطرات و معرفی شهدای 30 آذر ماه در سایت نوید شاهد تقدیم علاقمندان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۱۱۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۳۰

مادر شهید «علی‌اصغر دلاک» نقل می‌کند: «گفتند: برات پیغامی داریم. گفتم: خودم می‌دانم. اصغرم شهید شده! گفتند: پس این دفتر رو امضا کن !همین که امضا کردم، از خواب پریدم.»
کد خبر: ۵۶۱۱۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۹

به مناسبت شب یلدا انجام شد
«منطقه دهلران – دشت عباس‌آباد بودیم. از آنجایی که در نجاری مهارت داشتم، دو و سه شب مانده به شب یلدا، جعبه‌های مهمات که قابل استفاده نبود، برمی‌داشتم و از آن کرسی درست می‌کردم. پتو‌های رزمندگان را نیز با سوزن به هم می‌دوختم تا لحاف کرسی درست کرده و بر روی کرسی بیندازم ...» آنچه می‌خوانید روایت جانباز ۴۵ درصد «سید مرتضی فاضلی» از شب یلدای رزمندگان در سنگر جبهه‌ها است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۱۱۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۹

کتاب «تاش» روایتی از زندگانی هنرمند انقلابی و رزمنده دفاع مقدس «احمد رسولی» به قلم زکیه دشتی پور به نگارش در آمده است. نوید شاهد یزد تیزر معرفی این کتاب را برای علاقمندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۶۱۱۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۹

امان‌الله شادکام نقل می‌کند: «درد فراق و سنگینی دوستان شهیدم، دلم را آتش می‌زد و این سروده‌ها بی‌اختیار بر لبانم جاری شد: تو چه می‌دانی چه گذشت آن شب یلدا بر من!/ شب یلدایی که در شکل قصه اصحاب کهف.»
کد خبر: ۵۶۱۱۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۹

«ما را به صف کردند و در حالی که هر نفر دست بر روی شانه نفر جلویی گذاشته بود به سوی ساختمان هدایت شدیم. در طول مسیر شنیدم یکی از عراقی‌ها به همکار خودش می‌گفت این‌ها کاروان خمینی هستند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی خلبان سرلشکر شهید «حسین لشگری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۱۱۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۹

دلنوشته فرزند شهید «رحیم طارمی» در وصف پدر؛
«پدر جان نمی‌دانم به خاطر داری یا نه، هنگامی را می‌گویم که دست‌های سرد و کوچکم را در دست‌های گرم و مهربانت می‌گذاشتی و مرا همراه با خود به هر جا می‌بردی آیا به یاد داری، آیا می‌دانی که تو از جبهه برمی‌گشتی و من با غروری وصف ناپذیر به استقبالت می‌آمدم با غروری که هیچکس به یاد در هم شکستنش نبود، من آن روز هرگز فکر چنین روزی را نمی‌کردم، روزی که من روی قبری که جسم بی روح تو در آن جای دارد بنشینم و گریه کنم. پدر جان بی تو بی تاب بی تابم.» در ادامه این دلنوشته منتشر می شود.
کد خبر: ۵۶۱۱۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۹

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «قنبر احمدی طیفکانی» می‌گوید: «شهید در جبهه هویزه همراه با شهید چمران بود. شهید همراه با برادرش رفتند نماز بخوانند، نماز دومشان بود که در نزدیکی شهید خمپاره می‌زنند و شهید در حالت نماز به شهادت می‌رسد...»
کد خبر: ۵۶۱۰۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۸

همسر شهید «سعدی زمانی» نقل می‌کند: «دیدم مثل مرغ سرکنده این طرف و آن طرف می‌رود. زد زیر گریه؛ مثل آدم مادر مرده. بریده‌بریده گفت: می‌خوام برم جبهه، مسئولمون موافقت نمی‌کنه. فکر می‌کنم اشکال از منه که خدا نمی‌خواد. این همه بچه‌ها می‌رن جبهه و بر‌می‌گردن، ولی قسمت ما نمی‌شه!»
کد خبر: ۵۶۱۰۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۸

قسمت دوم خاطرات شهید «غلامحسین کردی‌نسب»
هم‌رزم شهید «غلامحسین کردی‌نسب» نقل می‌کند: «گفتم: چه وقت نماز خوندنه؟ بلندشین، الانه که به خط برسیم. جوابی نشنیدم. غافل بودم از این که هر دو رسیده بودند به شهادت؛ چیزی که می‌خواستند.»
کد خبر: ۵۶۱۰۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۸

برگی از خاطرات شهید بهتویی؛
«به او گفتم ساعتت را با ساعت من عوض می‌کنی؟ آقای بهتویی در جواب گفت که قابل شما را ندارد، ولی از آن جایی که این ساعت به عنوان هدیه و یادگاری است برایم بسیار ارزشمند است و نمی‌توانم آن را عوض کنم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۱۰۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۷

خاطره نگاری آزادگان
«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با جانباز و آزاده سرافراز «کاظم آسایش» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند
کد خبر: ۵۶۱۰۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۷

خواهر شهید «حسینعلی رضایی‌آهوانویی» نقل می‌کند: «هنوز به اذان صبح خیلی مانده بود. حسینعلی آهسته از جایش بلند شد؛ وضو گرفت و سجاده‌اش را پهن کرد. صدای دلنشین مناجاتش آرامش خاصی به آدم می‌داد.»
کد خبر: ۵۶۱۰۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۷

قسمت نخست خاطرات شهید «غلامحسین کردی‌نسب»
مادر شهید «غلامحسین کردی‌نسب» نقل می‌کند: «گفت: این قدر سَرت رو با این قابلمه‌ها بند نکن. برو امامزاده ببین چه جوون‌هایی آوردن و زیر خاک می‌کنن. همه به‌خاطر ما رفتن. با این حرف‌ها می‌خواست رضایت دهم برای رفتنش و آماده‌ام کند برای شهادتش.»
کد خبر: ۵۶۰۹۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۵

معاون فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران فارس نفرات برتر مرحله دوم مسابقه کتابخوانی فرزند طوفان را اعلام کرد.
کد خبر: ۵۶۰۹۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۳

شهید «صامت جعفرزاد» تیربارچی بود و در منطقه کامیاران که در محدوده نیرو‌های کومله و دموکرات قرار داشت، خدمت می‌کرد. وی پس از رشادت‌های فراوان سرانجام آذرماه ۱۳۶۴ در منطقه عملیاتی چنگوله به درجه رفیع شهادت نایل آمد. وی بار‌ها می‌گفت: «تا زمانی که زنده هستم دموکرات هیچ غلطی نمی‌کند و تا لحظه شهادت از تیربار و خاکم محافظت می‌کنم. باید شهید شویم و شهید داد تا اسلام نجات پیدا کند و پیروز شویم.»
کد خبر: ۵۶۰۹۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۵

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «علی دودوی» می‌گوید: شهید به من گفت «خانم من را ببخش و حلالم کن»، گفتم «علی با این حرف‌هایی که می‌زنی نکنه می‌خواهی به جبهه بروی؟»، او به من گفت «جبهه من را نمی‌خواهد، جبهه خوب‌ها را می‌خواهد. همیشه مواظب بچه‌هایمان باش ...»
کد خبر: ۵۶۰۹۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۵