شهادت 17 اردیبهشت 65 مصادف با ماه شعبان
شهيد در آخرين اعزام چنين مي گويد : از شهيد سوال شد طوري از بهشت صحبت می كني كه انگار به شما وعده داده اند به بهشت مي روي شهيد در جواب گفت : من در همه عمرم چاكر و خدمتگذار امام حسين عليه السلام بوده ام و انشاالله به احترام خون امام حسين عليه السلام من هم شهيد خواهم شد و جاي شهدا در بهشت است
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگينامه شهيد عباس آخوندي : شهيد عباس آخوندي در 1301/11/1 در يك خانواده متدين در روستاي علويه ديده به جهان گشود .شهيد دوران كودكي را در دامان خانواده سپري كرده و چون روستاييان در آن روز تحت سلطه خوانين ستمگر بود فلذا شهيد از همان ابتدا به رنج و مشقت مبتلا و همراه بود دوران نوجواني هم با كار و تلاش بيشتر به زندگي خود ادامه داد . در جواني با يكي از بستگان خود ازدواج مي نمايد كه حاصل اين ازدواج شش اولاد است شغل شهيد در طول زندگيش كشاورزي و دامداري بوده است شهيد عباس آخوندي طي سه بار اعزام به جبهه به نداي رهبر بزرگ انقلاب اسلامي ايران پاسخ مثبت داد و بالاخره در زوال روز هفدهم ارديبهشت ماه سال 1365 مقارن 27 شعبان المعظم 1406 ه.ق در سن 64 سالگي در حاليكه از دنيا مطاعي جز محبت خدا و اوليا خدا نيندوخته بود ،دعوت حق را لبيك گفت و به معبودش پيوست . اينك به ذكر بعضي از خصال شهيد مي پردازيم : 1- حركت شهيد در خط ولايت و فقاهت : شهيد عباس از وقتيكه خود را شناخت و فهميد كه پدر و مادرش او را عباس ناميده اند و انتظار دارند در خط ديانت محمد صل الله و عليه و آله وسلم  حركت كند دنباله رو اسلام شد و در راه فهميدن معارف حقه اسلامي تلاش فراوان كرد و همواره در خط مستقيم ولايت رسول گرامي اسلام صل الله و عليه و آله وسلم  و ائمه معصومين عليه السلام  حركت كرد . زندگي خود را با زندگي ائمه و دستورات آن بزرگواران هماهنگ نمود فلذا با فرمان آنها به خودش در مي آمد و با فرياد و نصيحت آن بزرگواران خاموش مي شد . شهيد در اسلام دنباله رو خط روحانيت بود لذا تقليد در احكام شرعي را از ابتداي تكليف سرلوحه كارهاي عبادي خود قرار داده بود طي دوران متوالي مقلد مرحوم آيت الله العظمي بروجردي و سپس مقلد مرحوم آيت الله سيد محمد آيت اللهي و سپس با فهميدن اعلميت حضرت امام خميني مقلد ايشان گرديد و تا لحظه شهادت بر تقليد خود از حضرت امام باقي بود . در همه مسائل شرعي دنبال دستور مرجع و مجتهد تقليد بود و لذا بارها براي فهم و درك دستوارات آنان بار سفر به قم و شيراز بسته و حضوراً به خدمت مراجع بزرگ مي رسيد اين دقت شهيد در مسائل شرعي بود . 2- علاقه شهيد به روحانيت : شهيد عباس آخوندي با درك باز و فهم ژرفي كه در مسائل اسلامي داشت و از ابتدا در مسائل شرعي اسلام تحقيق و بررسي كرده بود بدرستي درك نموده بود كه قوام و ثبات اسلام عزيز به روحانيت و علماي مجاهد دين است و اين سنگر بزرگ است كه توانسته است اسلام را بعد از 1400 سال ناب و محمدي به مردم ارائه دهد لذا مثل پروانه گرد روحانيت مي گشت و چون غلامي در خدمت آنان بود . شهيد بزرگوار ما تماس با روحانيت و خط گرفتن از آنان را جز برنامه خود قرار داده بود و لذا بهره گيري از علماي دين مرتب به شهر رفته و با آنان نشست و برخاست مي كرد . بخاطر انجام امور شرعي مردم شهيد سعي وافر داشت كه يك روحاني تمامي وقت در ايام سال در روستايش باشد و ضمن ارشاد امورات شرعي معطل نماند .شهيد در خانه عكس علما را نصب كرده بود و خود را مريد روحانيت مي دانست علاقه شديد شهيد به امام جمعه محترم جهرم حضرت حجه الاسلام و المسلمين حاج سيد حسين آيت اللهي و حضرت آيت الله شب زنده دار زبانزد عموم بود با آيت الله شب زنده دار مكاتبه داشت و خود را مريد اين مرد بزرگ الهي مي دانست . 3- علاقه شهيد آخوندي همچنانكه روحانيت را سنگر مدافع اسلام و حافظ اصالت اسلام مي دانست مسجد را هم بعنوان پايگاه اسلام و مركز وحدت قلوب مومنين بسيار مهم شمرده لذا به عمران مسجد چه از لحاظ مادي و چه از لحاظ معنوي عنايت خاص داشت . مقيد بود كه نماز هاي يوميه خود را در مسجد و حتي الامكان به جماعت بخواند قبل از همه به مسجد مي آمد و به ذكر و تسبيح خداوندي مشغول مي شد و سپس اذان را با صداي رسا و دلنشين مي خواند و مردم را به مسجد دعوت مي كرد قبل از آنكه روستاي علويه داراي برق شود چراغهاي مسجد را او تميز ،نفت و روشن مي نمود شهيد آخوندي معتقد بود كه ما اگر مسائل سياسي عبادي و اعتقاديمان را از طريق مسجد انجام دهيم خداوند به كارها جهت ثمر و بركت مي بخشد چون كسي كه در خانه وارد شود ميهمان خداست .بارزترين صفات شهيد اهميت دادن به نماز و مخصوصاً نماز هاي يوميه بود او بيش از هر مسئله اي به نماز اهميت مي  داد و اين نقطه عطف زندگي شهيد آخوندي بود به نماز شب و ساير نوافل مقيد بود شهيد خودش مي فرمود كه انسان  براي عبادت به خدا خلق شده و بايد به نماز اهميت بدهد بجرات مي توان گفت شيرين ترين لحظه زندگي شهيد زماني بود كه مي ديد نوجواني وضو گرفته و به نماز مشغول است با جوانان و نوجوانان صحبت مي كرد و سعي مي كرد كشان كشان آنها را به مسجد بياورد . راجع به قرآن شهيد با وجوديكه سواد نداشت سعي مي كرد در جلسات قرآن شركت كند اين اواخر قلم و دفتري داشت و هر باسوادي را مي يافت مي گفت يك درس را به من ياد بده كم كم  ياد گرفته بود و به زحمت كلمات قرآن را زمزمه مي كرد .4- شهيد با توجه به روحيه بالا و پرجوش و خروشي كه داشت در همه كارهاي فرهنگي و اجتماعي و عمراني پيش قدم بود و مردم را به همكاري دعوت مي نمود . در لوله كشي آب روستا و ساختن حمام ،مدرسه ،مسجد و حسينيه روستا تلاش فراوان داشت در برگزاري جلسات مذهبي و نماز جماعت فوق العاده تلاش مي كرد با كشاندن جوانان به كتابخانه روستا آنها را وادار به مطالعه مي كرد . شهيد به علاوه در امور اجتماعي مردم احساس مسئوليت مي كرد و لذا در ازدواج جوانان و حل و فصل دعاوي خانوادگي فوق العاده ساعي بود . نسبت به زندگي فقرا و محرومين رسيدگي كرده و مخصوصاً به تامين شدن زندگي ايتام توجه خاصي داشت . شهيد عباس آخوندي هيچ روز از زندگيش به سكوت و بيكاري نگذشت پر جوش و خروش بود براي تشكيل مدرسه راهنمايي روستايش و جمع كردن دانش آموزان دقت و تلاش عظيمي داشت با معلمين مدارس روستا در تماس بود و آنها را از نظر اخلاقي و فعاليتهاي آموزشي زير نظر داشت و اگر لازم مي دانست به مدرسه رفته و به آنها تذكراتي پدرانه مي داد . در مراسم عزاداري سرور مظلومان حضرت امام حسين عليه السلام  شور و علاقه زايد الوصفي داشت و مجالس بزرگداشت آن حضرت را گرم نگه مي داشت . 5- شهيد با نوع حركت و برخوردشان افكار خود را ترسيم نموده و خواسته هاي خود را ابراز كرده اند .شهيد آخوندي با بينش و آگاهي بالايي كه از مذهب حقه اسلامي داشت در اولين راهپيمايي ها و تظاهرات جوانان براي برپايي راهپيمايي و تظاهرات در شهر و روستا همكاري فعال داشت و تا پيروزي انقلاب لحظه اي از صحنه كنار نرفت و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي هم بعنوان سربازي مخلص به حمايت از انقلاب اسلامي پرداخت . شهيد آخوندي به امام علاقه خاصي داشت و بالاترين دعايش براي حفظ و سلامت رهبري معظم انقلاب بود با دشمنان امام خميني دشمن بود هر چند از نزديكترين افرادش باشند و با دوستان امام و انقلاب دوست و صميمي بود و آنان را همچون فرزندانش دوست مي داشت هر چند او را براي يكبار ملاقات كرده بود .6- شهيد و جنگ تحميلي و بسيج : شهيد عباس آخوندي در ادامه دفاع از انقلاب اسلامي با اولين روزهاي تجاوز وحشيانه و جنايتكارانه عامل مستقيم آمريكا يعني رژيم غفلتي حاكم بر عراق پا به ميدان جهاد با دشمن نهاده و با دشمنان بعثي به نبرد پرداخت . شهيد حداقل سه بار به جبهه رفته و طي چند ماه به دفاع از كيان اسلامي پرداخت هر وقت هم كه بخاطر كار كشاورزي و ديگر مشكلات زندگي موفق به حضور در جبهه نمي شد در پشت جبهه با جمع آوري كمك هاي مردمي ،شركت فعال در بسيج تشويق افراد خانواده و مردم به جبهه ها ،جنگ را حمايت مي كرد .شهيد آخوندي در دفاع از كيان اسلامي و شركت در بسيج از ملامت هيچ ملامت كننده اي نهراسيد و در ميان انبوه تهمتها و كج بينيها به مسئوليت خويش در قبال اسلام عمل كرد . چنانچه برادر عسكر نظري مسئول بسيج پايگاه علي ابن ابيطالب عليه السلام  روستاي علويه چنين مي گويد : همراه شهيد آخوندي براي اعزام به جبهه به مسئول اعزام نيروي سپاه مراجعه كرديم مسئول اعزام نيرو به شهيد مي گويد و شوخي نمي كنيد بياييد تا يك مسابقه دوندگي صحرايي بگذاريم تا معلوم شود كي اول مي شود تا اينكه من زرنگتر هستم با ديگران ،آن برادر جواب داد كه ما كاري به اين حرفها نداريم و طبق بخشنامه بالاتر شصت سال را اعزام نمي كنيم ولي شهيد از حرف نااميد نشد و به هر ترتيبي بود موافقت اعزام نيرو را جلب كرد و همراه گردان المهدي عجل الله تعالي فرجه شريف  از جهرم عازم جبهه شديم . شهيد و صله رحم : يكي ديگر از صفات خوب و عالي شهيد توجه به برنامه هاي عالي تربيتي اسلام و عمل به آنها بود كه نمونه بارز آنرا مي توان در صله رحم ملاحظه نمود . پرس و جو از احوال خويشاوندان و ارحام ولو دورترين خويش جز برنامه هاي زندگي شهيد بود و گاهاً براي انجام اين سركشي و احوالپرسي از مرز خويشاوندي هم عبور كرده و سركشي به دوستان و رفقا هم جز برنامه هاي زندگي او شده بود و لذا در اكثر شهرستانهاي ايران براي خودش رفقا و دوستاني فراهم كرده بود . البته با توجه به روحيات شهيد او خويشاوندان و رفقا را با توجه گرايشات آنها دسته بندي نموده بود و با كساني كه با انقلاب و مذهب و جمهوري اسلامي هماهنگ بودند گرمتر بوده و بيشتر سركشي مي نمود و بقيه را هم صرفاً براي رعايت دستور اسلامي صله رحم سركشي مي نمود . 8- اراده و شادابي شهيد : شهيد عباس آخوندي اين فرمايش نبي گرامي اسلام كه : ان المومن حزن في قلبه و بشر في وجهه بود و واقعاً در قلب حزين و در صورت بشير و شاداب بود . همچنانكه در قسمتهاي گذشته قلم زده شد شهيد آخوندي در برابر همه مسائل اجتماعي مردم و مخصوصاً امور بينوايان و ايتام فوق العاده دقيق بود و روشن است كه با غم بينوايان و دردمندان اندوهناك مي شد اما از لحاظ ظاهر و چهره خيلي گشاده رو و خوش اخلاق بود حتي با جوانان و نوجوانان هم گرم مي گرفت و شوخي مي كرد هركس يكروز با شهيد آشنايي پيدا مي كرد احساس مي نمود كه ساليان با شهيد آشناست . چنانچه شهيد مصطفي ابوطالبي در دفترچه خاطراتش نوشته است آخوندي پيرمردي كه هميشه بچه ها را با شوخي و مزاح اسلامي مي خنداند امروز به سنگر ما آمد با بچه ها شوخي مي كرد و آنها را از تنهايي بدر مي آورد بچه ها سر عمو عباس دعوا داشتند كه به كدام سنگر برود و او به همه سنگر ها سركشي مي كرد . برادر زراعت پيشه در اين رابطه چنين نوشته است : يك شب در كنار چادر خوابيده بوديم با اينكه روز گذشته از عمليات برگشته و همه سخت خسته بوديم ولي شهيد آخوندي ساعت 2:30 بعد از نيمه شب بلند شد وضو گرفت و مشغول نماز شب و مناجات با خداوند بزرگ شد . شهيد با اينكه مسن بود روح بسيار والايي داشت خودش شوخي مي كرد و از شوخي ديگر برادران ناراحت مي شد و با خوشرويي مي گفت : من حاضرم هميشه براي شما خدمت كنم . خلاصه همه جمع بيست نفري ما را به خنده و نشاط دعوت مي كرد يكي برادر ها به شوخي گفت : عمو عباس مي خواهي حقه بازي كني عمر خودت را كرده اي و وعده شهادت هم از خدا گرفته اي و مي خواهي سر خدا كلاه بگذاري .شهيد با حالتي مهربانانه گفت :خدا سر همه را كلاه مي گذارد منتهي نوع كلاه فرق مي كند سر عده اي را كلاه خوب مي گذارد و سر عده اي را كلاه بد و خدا كند كه ما از كلاه خوبها باشيم و يكي از بچه ها در جواب گفت انشاالله كه هستيم . 9- شهيد پير بود ولي قلب جواني داشت : انسانها معمولاً دوران جواني را كه پشت سر مي گذارد آن آرمانها و آرزوهاي جواني و همينطور تحرك و جوش و خروش آن ايام را پشت سر گذاشته و به روزمره گي مي افتند و فقط فكر اين هستند كه چطور اين زندگي و عمر باقي را تمام كنند و ديگر برايشان اهميتي ندارد كه جامعه از لحاظ سياسي و اجتماعي در چه جهتي پيش مي رود . بر خلاف اين ،مردان خداجو و حقيقت پو با برخورداري از تعاليم روح بخش مكتب جواني و پيري را نمي شناسند و هميشه دنبال وظيفه و تعهد اسلامي انساني خود هستند . شهيد عباس آخوندي پيرمردي بود كه بر خلاف سن كبر سن قلب جواني داشت و هرگز خود را پير نمي دانست و اين يكي از خصلتهاي برجسته شهيد والامقام بود . چنانچه يكي از جوانان همسنگرش چنين نوشته است : هر كس آخوندي را در اين سن و سال مي ديد مي گفت خوب است همين جا در اين پشت خط يك كاري به اين پدر بدهيد ولي او شديداً مخالفت مي كرد و مي گفت مگر من از شما و بقيه چه كمتر دارم من حتماً به خط مي روم ولو كه فقط آب به دست رزمندگان بدهم . حضور شهيد آخوندي شيريني و حلاوت هر مجلسي بود يك روز در مقر آموزشي مقداري الوار و چوب را از مسافتي دور به كول گرفته بود و به جلو چادر ها حمل مي كرد كه هركس او را مي ديد مي گفت عمو عباس را ببينيد كه در اين سن و سال چقدر زرنگ است . باز در روز 13/2/65 كه گردانهاي  تيپ مقدس المهدي عجل الله تعالي فرجه شريف  سازماندهي شدند شهيد آخوندي مسئول تداركات گردان فاطمه زهرا سلام الله عليها شد و از اينكه با اين سمت حتماً مي تواند در خط مقدم نبرد شركت كند خيلي خوشحال بود در آنروز با اينكه بخاطر جابجايي و ديگر فعاليتها همه به شدت خسته بودند شهيد و يكي ديگر از برادران به پادگان امام رفتند و تا ساعت 1:30 بعد از نيمه شب مشغول تحويل گرفتن وسايل تداركات و مهمات گردان شدند و خدا شاهد است تمام تن و روح او در آن شب در خدمت اسلام و جهاد در راه دين بود و خستگي براي او مفهوم و معنايي نداشت و هر كاري كه به شهيد واگذار مي شد با جان و دل مي پذيرفت . 10- شهيد بيسواد ولي واقعاً عارف بحق بود : شهيد عباس آخوندي بدليل وضعيت خاص دوران زندگيش و اينكه از ابتدا مجبور بود براي معيشت خانواده اش زحمت بكشد و نيز نداشتن سرپرست آنچناني كه مسير زندگي او را در جهت تحصيل علم قرار دهد از سواد محروم بود ولي بيسوادي شهيد مانع اين نبود كه شهيد معارف حقه اسلامي را كسب نكند لذا در اكثر مسائل اسلامي تحقيق كرده و مشكلات عقيدتي خود را از طريق روحانيت حل نموده بود . تسليم در برابر حق و عبوديت محض براي الله از ويژگي هاي شهيد بود شايد بتوان گفت كه در طول دوران زندگيش تهجد و نماز شب شهيد ترك نشده است گريه هاي شب هنگام شهيد گواه و گوياي اين است كه اين مرد بزرگ واقعاً خدا را ديده و شناخته و از صميم قلب و عارفانه خدا را عبادت مي كند شهيد آخوندي شبها زودتر مي خوابيد تا از عبادت شب محروم نشود . اعتماد بحق اين شهيد بيانگر اين بود كه واقعاً او پذيرفته است كه :هر كس كه به خدا متكي باشد موفق خواهد بود و لذا در همه كارها اعتماد و توكلش به حضرت حق بود و هيچوقت در برابر كارهاي بزرگ نگفت كه نمي شود و مشكل است بلكه مي گفت مي شود و خدا خودش مشكلات را حل مي كند . يكي ديگر از خصوصيات شهيد اميد داشتن به خداوند بزرگ بود كه هرگاه براي انقلاب مشكلي پيش مي آمد متزلزل نمي شد و مي گفت انقلاب را خدا  هدايت مي كند و كسي قدرت شكست آنرا ندارد . يكي از وابستگان شهيد در اين رابطه مي گويد : با اين وصف كه ايشان سواد نداشتند از نظر حلم و آگاهي در مسائل ديني بي نظير بودند . 11- شهيد روستايي بود ولي ديد يك عالم دنيا را داشت : انسان وقتي در محيط كوچك زندگي كند معمولاً داراي بينش و برخورد محدود خواهد بود ولي شهيد عباس آخوندي با وجوديكه روستايي بود ولي واقعاً ديد و بينش يك انسان عالم دنيا ديده را داشت و لذا در برخورد با مسائل اسلام و انقلاب هرگز تنگ نظرانه و حقيرانه برخورد نكرد مشكلات اقتصادي جامعه را ديد اما چون ديدش وسيع بود شكر خداوند بزرگ را بايد كرد كه ملت را با وجود انبوه مشكلات و دشمنان ياري نمود و نعمتهايش را ارزاني داشت . شهيد مي دانست كه انقلاب اسلامي بخاطر برخورد خاصي كه با دشمنان بشريت دارد لذا شرق و غرب جهان با او دشمن هستند و طبيعي است كه مردم مشكلاتي در مسير زندگي داشته باشند . بر خلاف خيلي از مردم كه وقتي كم كاري و بد كاري يك يا عده اي از كارمندان دولت را مي بينند به كل نظام و انقلاب بدبين معتقد بود كه نظامي كه برويرانه هاي يك نظام كهن طاغوتي بنا شده و ساليان دراز فرهنگ غلط استعماري حاكميت داشته و هيچ شاني از شوون اين مردم از دستبرد بيگانگان مصون و در امان نبوده است لذا طبيعي است كه در ادارات و بازار و جامعه مسائل غير اخلاقي وجود داشته باشد . بر خلاف كسانيكه مي گويند بعد از صدام نوبت اسرائيل است و با ياري خدا مي رويم و اسرائيل را از سرزمينهاي اسلامي كه خاستگاه وحي پيامبران بزرگ الهي بوده است بيرون كنيم شهيد همه نوبت اخبار را گوش مي كرد و در اخبار دقت مي كرد و براي دوستانش نقل مي كرد . خلاصه اينكه روح شهيد نه تنها در روستايش نمي گنجيد بلكه روح عالي شهيد در اين عالم نمي گنجيد و محدود نمي شد لذا با بانگ روحبخش "ارجعي الي ربك " سبكبال و خوشحال بسوي معبود خويش شتافت و سعادتمندانه خدا را ملاقات نمود . يكي از همرزمان شهيد در آخرين اعزام چنين مي گويد : از شهيد سوال شد طوري از بهشت صحبت كني كه انگار به شما وعده داده اند به بهشت مي روي شهيد در جواب گفت : من در همه عمرم چاكر و خدمتگذار امام حسين عليه السلام  بوده ام و انشاالله به احترام خون امام حسين عليه السلام  من هم شهيد خواهم شد و جاي شهدا در بهشت است . 12 –شهيد در آخرين روزهاي حيات : شهيد عباس آخوندي اين پير اخلاص و صفا و محبت انسانيت در آخرين روزهاي حيات عزمتندش به اندازه يك عمر خاطره نيك از خود بر جاي گذاشته است هر چه از او در روزهاي آخر نقل شده دعوت به خدا و تقوي معرفت خدا و آخرت بوده است . واقعاً شهيد در روزهاي آخر سبكبال چون بنده اي كه وظايف محوله خود را در برابر ارباب انجام داده باشد و سربلند خود را به ارباب معرفي كند حركت كرد و در اوج اخلاص و صفا در حاليكه نقش حضرت عباس ابن علي عليه السلام  را در ميان رزمندگان ايفا مي كرد آخرين صفحات زندگي خود را ورق زد . برادر عسكر نظري مسئول محترم بسيج روستاي علويه راجع به روزهاي آخر زندگي شهيد چنين مي گويد : شهيد آخوندي صبح روز نهم ارديبهشت ماه سال 65 از روستاي علويه عازم سپاه پاسداران جهرم مي شود آخوندي هميشه خندان بود و ليكن اين روز اعزام از هميشه خندان تر و شاداب تر بود . درست در خاطرم است كه در جمع برادران رزمنده روستاي موسويه نشسته بود و صحبت مي كرد بچه ها سوالهايي از شهيد مي پرسيدند كه شهيد با كلمه عزيزم و عزيزانم به آنها جواب مي داد . در پادگان امام جهت انتقال به گردان ابوذر به فرمانده گردان مراجعه كرديم كه ايشان بعد از بررسي گفتند نمي شود ،شهيد آخوندي به حالتي عادي گفت : براي ما فرقي نمي كند گردان فاطمه زهرا سلام الله عليها و ساير گردانها هر كجا كه لازم باشد همانجا مي مانم . يازدهم ارديبهشت در پادگان آموزشي شهيد دستغيب در هنگام بر پا كردن چادرها و تهيه امكانات ديگر مثل بقيه برادران بسيجي و بلكه زرنگتر و با شور و هيجان خاصي مشغول كمك كاري بود .بالاخره شهيد با ديگر همرزمانش به خطوط مقدم جبهه فاو رسيدند كه در همان خط مقدم در زير آتش دشمن وسايل تداركاتي ديگر رزمندگان را تقسيم مي كرد و هرگز از ـش شديد دشمن كه بر روي سر ما مي ريخت هراسي به خود راه نمي داد و مشغول انجام وظيفه بود .مي خواستيم حركت كنيم كه آتش دشمن شديدتر و شديدتر مي شد و ماهم آتش خودمان را بر روي دشمن به شدت بخشيديم .آخوندي شهيد هم چنان به فعاليت و كار خودش كه بردن ظرفهاي آب رزمندگان به داخل سنگري امن تر و تقسيم محموله هاي اهدايي امت حزب الله به ميان سنگرها ادامه مي داد و هر لحظه چهره شهيد آخوندي برافروخته تر و شاداب تر مي شد . در آخرين لحظات خداحافظي صداي يك انفجار همه را بسوي زمين كشاند اما عمو عباس همچنان به نقش سقايت رزمندگان ادامه مي داد صدايش زديم عمو عباس ،عمو عباس مواظب خود ؟؟؟ باش داخل سنگر و شهيد در جواب با لحني قاطع گفت : من كه نمي ترسم كسي كه مي خواهد شهيد بشود ديگر در او ترس معني ندارد من از همين الان با شما خداحافظي مي كنم و شهيد خواهم شد . 13- شهيد آخوندي و شهادت : شهيد عباس آخوندي بدنبال يك عمر خدمت به اسلام و مسلمين و طي عمري پر بركت در حاليكه از دنياي ما جز محبت خداوند بزرگ و عشق به خاندان رسول الله توشه اي نيندوخته بود در سن 64 سالگي در زوال روز چهارشنبه 17/2/1365 مصادف با بيست و هفتم شعبان المعظم سال 1406 هجري قمري در خط مقدم جبهه فاو – ام القصر در حال تدارك آب و غذاي همسنگران خود با نداي رحماني : يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه ،فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي (سوره فجر آيه 23) نقاب در خون كشيد و چون عباس بن علي سقاي كربلاي حسين عليه السلام  با چهره خون آلود به بارگاه قدس ايزدي شتافت و هم قسم خيل شهيدان مدافع حق و عدالت و آزادي گرديد . بالاخره در زوال چهارشنبه 17/2/65 سبكبال بسوي حضرت رب الارباب پرواز نمود و مخلد در نعمات الهي شد و چونان قطره اي كه در دريا فاني شود .فاني في الله شد .روانش شاد و روحش همنشين روح بزرگ شهيد كربلا باد .

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده