شاهپور نیستم؛ اسم من علىاصغر ارسطو است
««بسم الله الرحمن الرحيم»»
به نام خداوند بخشنده مهربان پدر و مادر عزيزم اين نامه را در صحراى كربلا براى شما مىنويسم در ساعت 15/8 دقيقه شب زير چادر مشغول دعاى توسل بوديم كه سحر حمله را شروع كنيم در جبهه فكه. خدا مىداند چقدرآرزوى كربلا بر سر لشكر امام زمان به سر داشتيم فرمانده گردان حضرت معصومه سخنرانى كرد فرمود ما به دو نفر داوطلب احتياج داريم بابا جون من از جا پريدم ايستادم دستم را بلند كردم عرض كردم برادر من هستم ايشان گفتند اين كار خيلى خطرناك است عرض كردم من راه خود را انتخاب كردم . پدرم و مادر عزيزم شما تا مىتوانيد دعا به جان امام عزيزمان و رزمندگان بكنيد و به هيچگونه نگران نباشيد كه كشورمان ايران اسلامى كشور امام زمان است و به هيچ قدرتمندى اجازه نمىدهيم به يك وجب خاك ايران عزيزمان تجاوز كنند نمىدانيد اين دشت كربلا چقدر صفا دارد شبها توى سنگر همه مشغول دعا و نماز هستيم . انشاءالله با تمام رزمندگان دور حرم سيدالشهدا سينه بزنيم پدر و مادر عزيزم از قول من خدمت تمام فاميل دور و نزديك و تمام دوستانى كه در باشگاه با من كار مىكردند سلام و دعاى مخصوص برسانيد . پدر جان و مادر عزيزم اسم من ديگر شاپور ارسطو نيست اسم من علىاصغر ارسطو است برادر من على كوچولو حالش چطور است انشاءالله كه حالش خوب باشد . بابا شنيدم كه شهرام در كردستان مشغول سربازى است انشاءالله در پناه صاحب الزمان به سلامت به آغوش خانواده برگردد . از جانب من از تمام دوستان من حلاليت بطلبيد فقط كار شما دعا به جان رزمندگان باشد . خداوند نگهدار همه شما باشد از جانب من به مامان بگو اگر چنانچه من شهيد شدم دوستان من آمدند منزل براى تسليت و تبريك از اون كتلتهاى خوشمزه برايشان درست كن كه تماما از اين غذا تعريف مىكردند انشاءالله مرا حلال كنيد شما را به خداوند مىسپارم . پدر و مادر عزيزم از اين كه خيلى بد خط نوشتم مرا ببخشيد چون كه اينجا با نور كم فانوس مىنويسم خوب خط خودم را نمىبينم .
««والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»»