شهید مصطفی نامور
بسم الله الرحمن الرحیم
حمد و سپاس معبودی را که جان آفرید و توفیق جهاد در راهش را نصیبمان کرد. سپاس بیشمار معبودی را که نعمت رهبر عطا فرمود و بدین وسیله ما را از وادی جهل و تاریکی به منزلگه سعادت و رستگاری رسانید و اما بعد:
ما سالهای متمادی در زیارت عاشورا و دیگر ادعیه خواندیم و افسوس خوردیم که چرا در روز عاشورا نبودیم تا حسین (ع) فرزند زهرا را یاری و کمک رسانیم و و اسلام را که در برابر کف به نبرد بر خواسته بود، مدد کنیم.
و اکنون بعد از هزار و چهارصد سال و اندی اینک کربلائی دیگر پدید آمده و این بار فرزند حسین (ع) و نور چشم زهرا این دریه پاک پیامبر، روح الله مطهر خمینی بت شکن دگر بار در برابر ظلم و ستم با قامتی به بلندی ابدیت به قیام برخواسته و ندای هل من ناصر حسین (ع) را مجدداً سر داده.
ای ملت غیور ایران ای امت حزب الله اینک نوبت آن رسیده که آنچه را تا به حال شعار داده ایم به صحنه عمل درآوریم و ندای خمینی را لبیک گوییم.
آری امروز روز عمل است امروز، روز جهاد در راه خداست. امروز روز پشت پا زدن به دنیا و خواسته های نفسانی است و خلاصه اینکه امروز، روز امتحان خدائی است. هر کس از این امتحان بزرگ پیروز و موفق بیرون آید تا ابد سربلند و مفتخر است و هر کس که در این برهه حساس از تاریخ بی تفاوت باشد، ننگ ذلت تا ابد بر پیشانی دارد و وای بر حال آنکه با این انقلاب و جنگ دشمنی می کنند.
بار خدایا، فرمودی که بیائید، آمدیم، فرمودی که در برابر ظلم به قیام برخیزید، برخواستیم و اینک ای خدای بزرگ اینک نوبت توست که نصر الله را بفرستی و فتحی قریب نصیبمان کنی.
خداوندا به اشک داغداران
به ایثار و جهاد پاسداران
نگه داری کن از پیر جماران
مادر عزیزمم از اینکه نتوانستم در برابر این همه خدمتی که به من کردی جز ناراحتی و غم چیزی برایت به ارمغان بیاورم، مرا ببخش. مادر مهربانم نمی دانی که وقتی به یاد بیدار ماندنت در شبهای بیماری هایم و از آنطرف یاد ناراحتی هایی که برایت به وجو می آوردم میافتم چقدر آرزوی جبرانش را داشتم اما چه کنم که نمی توانم.
ای پدر مهربانم در تمام عمر برایم زحمت کشیدی و جز ناراحتی و نمک نشناسی چیزی دریافت نداشتی. فقط همین که اعتراف می کنم از من بپذیر و مرا حلال کن. وقتم کم و گفتارم بسیار است. از اینکه نمی توانم بیشتر از این بنویسم معذرت می خواهم.