شهید داوود میاحی
در سال 1331 در شهر عماره، محله قادریه، در میان خانواده ای دوستدار اهل بیت (ع) به دنیا آمد. مرحله ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه الرشید به اتمام رساند، اما درس را کامل نکرد، بلکه بخدمت ارتش در آمد، ودر بخش مخابرات مشغول شد. و پس از یکسال، معافیت پزشکی گرفت.
پس از خروج از ارتش، در یک مغازه، به مدت ده سال، مشغول به کار شد، که در طی آن، از ارتباط خود با مردم استفاده کرد، تا به وظیفه شرعی، امر به معروف و نهی از منکر خود بپردازد. اما سزای چنین عملی، در قاموس رژیم بعث، زندان ،شکنجه، و یا اعدام بود. به همین دلیل، در سال 1361، دستگیر، و به اداره امنیتی شهر عماره برده شد، و پس از بازجویی، به اداره امنیت بغداد فرستاد شد، و در آنجا در معرض انواع شکنجه های جسمی و روحی قرار گرفت، و خانواده نیز از وی اطلاعی نداشتند، تا اینکه در زندان ابو غریب محکوم به 4 سال زندانی شد، و در آنجا توانست با خانواده اش ارتباط بر قرار کند، و هرازگاهی آنها را ببیند. زندان برای زندانیان چون یک مدرسه بود، که از آن درسهای بسیاری می آموختند، مبلغانی چون او به نشر تعالیم اسلامی، از طریق دیدارهایی که با یکدیگر داشتند، پرداختند، و از طریق رفتار، همکاری و ایثار خود، سایر زندانیان را تحت تاثیر قرار داده، و بسیاری از آنها، به دست آنها، در مسیر اصلاح و نیکی، قرار گرفتند. ابو حسنین، ارتباط صمیمانه ای با افسری که با او زندانی بود داشت، و پس از آنکه آن افسر دوره محکومیتش به اتمام رسید، و از زندان خارج شد، شروع به دیدار زندانیان، در وقت های ملاقت، و آدرس خود را، به هرکس که زمان اتمام محکومیتش نزدیک بود، می داد. هنگامیکه ابو حسنین از زندان خارج شد، بی درنگ به دیدار دوست افسرش شتافت، تا که اسباب رهایی از دست جنایتکاران بعثی را از طریق منطقه بدره، و سپس به جمهوری اسلامی ایران را، برای او فراهم کند .
در میدان های جهاد
ابو حسنین نفس راحتی کشید، و در برابرش درهای جهاد گشوده شده بود، درهای که همیشه در پشت میله های زندان در رؤیایی آن بود. به همین دلیل، خیلی زود به نیروهای مجاهدین بدر، در تاریخ 15/6/1364 ، پیوست، و دورهای آموزشی خود را، در پادگان شهید صدر، در دوره شانزدهم، به پایان رساند، تا جایی که الگوی افراد دوره از لحاظ اخلاق عالی، وایمان راسخ، گشت. جوانان به دور جمع می گشتند، وبا گفته هایش مأنوس می گشتند، مخصوصا اینکه ده سالی از آنها بزرگتر بود . پس از پایان دوره آموزشی، در دو بعد فرهنگی و نظامی، به گردان شهید بهشتی، که در هور الهویزه مستقر بود، پیوست، و در منطقه باب الهوی والخصره السوده، به آموزش پاروزنی و غواصی و نحوه رسیدن به مواقع فرضی دشمن پرداخت. آموزشی که به صورت شبانه روزی، برای آماده سازی عملیات جهادی، و با هدف تسلط کامل بر دریاچه ام النعاج، صورت می گرفت .
مقدمات حمله آماده شد، و اهداف با دقت تعیین شد . مجاهدان در تاریخ 1/8/1364 ، عملیات بزرگ عاشورای 4 را، آغاز کردند، و مسؤلیت ابو حسنین شرکت با گروهان دوم "گروهان خیبر"، در قسمت شرق دریاچه بود. پس از آغاز درگیری، مجاهدان توانستند بر همه ی اهداف، از قبل پیش بینی شده، مسلط شوند. ابو حسنین در آن عملیات مبارزی شجاع، و جان بر کف، در راه خدا بود، که اندکی هم مجروح شد، که این مجروحیت او را، از ادامه جهاد باز نداشت . هنگامیکه مجاهدان بر دریاچه ام نعاج و بیشتر هور الهویزه مسلط شدند، گردان انصار الحسین، و دسته ای از گردان شهید موسى الكاظم، در هور باقی ماندند، و بقیه ی گردان ها، از آنجا خارج شدند، تا در دوره آموزشی، که در منطقه کوهستانی، در اطراف شهر بهبهان، به قصد بازیابی توانایی و استعداد بدنی، که در هور، بعلت محدودیت حرکت، ضعیف شده بود، شرکت کنند. این دوره ی آموزشی، برای آمادگی ورود به جبهه کردستان بود .
کردستان و حماسه حاج عمران