بلبل خوش صدای جبهه ها، بسیجی عارف شهید حسین مالکی نژاد
بلبل خوش صدای جبهه ها، بسیجی عارف شهید حسین مالکی نژاد در سال 1349 در شهر مقدس قم، در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود و از همان کودکی کنار درس به خواندن قرآن نیز مشغول شد و بعد به مداحی اهلبیت(علیهم السلام) پرداخت که البته این افتخار در همه افراد خانواده اش وجود دارد.حسین در سن 12 سالگی در حالی که وارد کلاس اول راهنمایی شد، عشق جبهه به سرش افتاد و همان سال در اواسط سال تحصیلی اش در سال 1362 پا به جبهه گذاشت و در عملیات های مکرر از والفجر 4 تا کربلای 8 شرکت کرد و بعد از 4 سال مداوم حضور در جبهه و چند بار مجروح شدن در دشت خونین و پُر خاطره شلمچه به خیل شهدا پیوست.
هشت، نه ساله بود که همه ی آرزوهایش خلاصه شده بود در پیدا کردن یک لباس خاکی تا به تن کند و در میان گروه سرودشان با لباس بسیجی ظاهر شود. بعدها همین گروه سرود پای او را به جبهه ها باز کرد. وقتی که قرار شد گروه سرود به عنوان تشویق به مشهد مقدس اعزام شود با صفا و صداقت کودکانهاش از مسئولان خواست که او را به جای زیارت مرقد امام به دیدار خود امام برساند! و این کنایه ی ظریف از یک دانش آموز نه ساله ـ که سر تا پا شوق دیدار بود ـ واقعاً شنیدنی است.
حسین دوازده سال بیشتر نداشت که احساس کرد جبهه خانه ی اوست؛ بنابراین در همان جا ماندنی شد. جسم و روح او با خاک و فضای آسمانی آن دیار، یکی شده بود؛ همه کاری در آنجا انجام میداد، اذان میگفت، مکبر نماز جماعت بود، مداحی می کرد؛ اسلحه به دست می گرفت و میجنگید. شده بود یک نیروی تمام عیار، که نه فقط به خود که به دیگران نیز میپرداخت و در سفر آسمانی خویش در مداحیها و زمزمه هایش دیگران را نیز همبال و همسفر افلاکی خویش مينمود.
حاج علی ـ برادر شهید ـ در این باره میگوید: برای خداحافظی که رفتیم، حسین گفت: دوازده روز دیگر ان شاء الله تشییع جنازه ام خواهد بود و در حرم، آقای عاصی مداحی خواهد کرد. به هر صورتی بود، راهی منطقه شد و من هنوز مات حرفهای او بودم که نکند... چند روز گذشت و همان طور که منتظر بودم خبر شهادتش رسید، قرار شد جنازها ش با قطار بیاید، تا آن روز ده روز از اعزامش می گذشت و قرار بود جنازه ی حسین و یک شهید عزیز دیگر، با تعدادی از حجاج جمعه خونین سال 66 با هم تشییع شود. ناگهان خبر رسید که برای اولین بار جنازه ی شهدا اشتباه به تهران برده و تا باز گردانده شود دو روز طول میکشد! بنابراین تشییع شهدای حج را هم عقب انداختند، تا با هم تشییع شوند و همین باعث شد آن دوازده روزی که حسین وعده داده بود تحقق یابد.
تشییع جنازه برپا شد حرم حضرت معصومه مملو از جمعیت بود. مداحان دیگری قرار بود مداحی کنند؛ اما هر کدام به دلیلی موفق به حضور نشدند. به طور اتفاقی آقای عاصی را در خیابان دیدیم و قرار شد در برنامه مراسم، مداحی داشته باشند و این شد که آنچه حسین با چشم دل، مدتها قبل دیده بود، ما با چشم سر، شاهد شدیم و دیدیم.
فیلم زیر گوشه ای از مداحی این شهید عزیز برای سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین (ع)، در جمع رزمندگان گردان سید الشهدا (ع)، لشگر 17 علی ابن ابیطالب (ع) می باشد: