به مناسبت تشیع شهدای فاجعه تروریستی حلــــــــــه
پنجشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۴۱
سر پنجه تکفیرى عمّال یهود/
یکبار دگر دست پى فتنه گشود/
هر قطره خون زائرین در حله/
فریاد زند لعن على آلسعود
محمدرضا ترکی شاعر و استاد دانشگاه برای شهدای انفجار تروریستی در شهر حله عراق شعری سروده است. این شعر در ادامه میآید:
شما عادت به مردن داشتید از اول این داستان، ما نه!
سیهپوشان این دشت جنون بودید چون نیلوفران، ما نه
دهان وا کرد هرجا زخم تیغی، بیمحابا بر شما خندید
ز بس خوردید، از هر دشمن و هر دوستی زخم زبان، ما نه
شما قامت به خون بستید، چون منصور در میدان جان دادن
در آن ساعت که میدادند بر گلدستههای شب اذان، ما نه
هزاران تن اگر بر خاک افتد از شمایان، هیچ باکی نیست
به رگبار و به طوفان انسها دارید چون برگ خزان، ما نه
یقینا گوشهای بسته دنیا بدهکار صداتان نیست
اگر فریادتان پیچیده باشد در زمین و آسمان، ما نه
ندایی از گلوی ما برآمد، هر طرف پیچید چون تندر
شما بر شعله میپیچید، همچون شمعهای نیمهجان، ما نه
یقینا خون ما رنگینتر است از خونتان، هرچند گسترده ست
شبیه دشتهای ارغوان،خون شما تا بیکران، ما نه
ولی ما مثل شب بیانتهاییم و پر از راز و هراسآور
شما خورشید هم باشید میگردید در ظلمت نهان، ما نه!...
رجز میخوانَد اینسان شب، کریه و تلخ و رعبآور، ولی دارد
هراسآلوده، پنهان، سوزها و لرزهها در استخوان، ما نه
که ما از کربلا تا اربعین تا جبههها تا حله.... در راهیم
به پایان میرسد با خستگی، با مرگ، راه کاروان، ما نه!
سیهپوشان این دشت جنون بودید چون نیلوفران، ما نه
دهان وا کرد هرجا زخم تیغی، بیمحابا بر شما خندید
ز بس خوردید، از هر دشمن و هر دوستی زخم زبان، ما نه
شما قامت به خون بستید، چون منصور در میدان جان دادن
در آن ساعت که میدادند بر گلدستههای شب اذان، ما نه
هزاران تن اگر بر خاک افتد از شمایان، هیچ باکی نیست
به رگبار و به طوفان انسها دارید چون برگ خزان، ما نه
یقینا گوشهای بسته دنیا بدهکار صداتان نیست
اگر فریادتان پیچیده باشد در زمین و آسمان، ما نه
ندایی از گلوی ما برآمد، هر طرف پیچید چون تندر
شما بر شعله میپیچید، همچون شمعهای نیمهجان، ما نه
یقینا خون ما رنگینتر است از خونتان، هرچند گسترده ست
شبیه دشتهای ارغوان،خون شما تا بیکران، ما نه
ولی ما مثل شب بیانتهاییم و پر از راز و هراسآور
شما خورشید هم باشید میگردید در ظلمت نهان، ما نه!...
رجز میخوانَد اینسان شب، کریه و تلخ و رعبآور، ولی دارد
هراسآلوده، پنهان، سوزها و لرزهها در استخوان، ما نه
که ما از کربلا تا اربعین تا جبههها تا حله.... در راهیم
به پایان میرسد با خستگی، با مرگ، راه کاروان، ما نه!
جانم به فداى زائرى که آقا
حک کرد به سینهاش که «هذا منّا»
در کرببلا شهادت خود را خواست
چون حله رسید حاجتش گشت روا
سر پنجه تکفیرى عمّال یهود
یکبار دگر دست پى فتنه گشود
هر قطره خون زائرین در حله
فریاد زند لعن على آلسعود
نظر شما