شهید آذر ماه
چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۳۱
شهید غلامعلی رحیمی در سال 1337 در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود. او در تاریخ 16/9/60 در گیلانغرب ارتفاعات شیاء کوه در عملیات مطلع الفجر شهد شهادت را نوشید و به وصال حق شتافت.

شهید غلامعلی رحیمی در سال 1337 در شهر مذهبی قم در جمع خانواده ای مذ هبی با پدری شجاع و متدین و عاشق و خدمتگذار در مجالس اهل بیت عصمت و طهارت در جنوب شهر قم دیده به جهان گشود و با حضور در کلاس درس، دوران ابتدائی را گذراند. او در سال 1354 با از دست دادن پدر خود مسئولیت سنگین خانواده را به دوش کشید و درکنار مادر بزرگوار و برادران و خواهر خود  سرپرستی آنان را به عهده گرفت.

شهید بزرگوار غلامعلی رحیمی در جمع خانواده و محل و بین دوستان با نام داش غلام مشهور بود و خوش خلق و با وقار همه جا و دارای احترام خاصی بود و هرگز به خود اجازه نمی داد تا در مقابل دیگران با هر سن و سالی که باشند بخواهد با بلندی و تندی یا پرخاشگری سخن یا برخوردی داشته باشد. او با کارگری روزمزد ولی در کنار استادکاری مسلمان و متدین و پایبند به رعایت حق الناس و  شئونات اسلامی و داشتن اخلاق و روحیه بالای خواندن نماز و پاک بودنش خود افتخاری بر حضورش در میان همه بود و مرحوم حاج اصغر جورابچی روحش شاد.

این استاد کار مهربان تا سالها پس از پیروزی انقلاب هر وقت نام شهید غلامعلی رحیمی را می شنید اشک چشمانش را فرا می گرفت و شهید غلامعلی را فرشته ای پاک و مسلمان در برابر رعایت حق و حقوق مردم و کارهایش می شناخت.

او از سال 54 به طور مداوم و بیشتر اوقات شبانه روز به کار و تلاش مشغول بود تا بتواند با رزق حلال مخارج زندگی خانواده را تأمین کند. در سال 56 با استقلال کاری و همکاری برادرانش در کنار یکدیگر خودش مغازه خدمات خودرویی و تعمیراتی را شبانه روزی به وجود آورد و حتی با نداشتن سرمایه نقدی او را مورد اعتماد می دانستند و هر مقدار اجناس مورد نیاز مغازه را به او می دادند و پس از فروش اجناس و کسر سود حاصله هرگز پول دریافتی جنس فروخته شده را با دیگر سرمایه خود مخلوط نمی کرد. با کنار گذاشتن آن در اولین فرصت تحویل صاحب اجناس همچون آقای حاج محمود اشرف زاده و یا حاج اصغر جورابچی یا دیگر اشخاص می داد. چه بسا خیلی وقتها برای خرید اجناس با مشتری قرار می گذاشت و هر چقدر اجناس را خریدم حلال وار درصدی را حق الزحمه خود می گیرم و اینگونه درآمدها را رزقی سالم و حلال می دانست.

در سال 57 اوج جمع بودن چند برادر در کنار یکدیگر همراه با کار و تلاش بود و محل کسب و کار ما پاتوق افراد مذهبی و حرکتهای افراد خاص شده بود. چون مغازه های ما برادران در خارج از شهر و در محل فعلی کنار پایه های پل کمربندی شهید دستغیب و جاده قدیم تهران بود و حرکتهای تظاهراتی و حضور دفاعی تانکهای ارتش در حومه شهر و نزدیکی ما به نوعی جرقه های بهم ریختگی نظم و نظام ستم شاهی را به دنبال داشت. با اوج گرفتن وسیع درگیریها و تظاهرات خیابانی و شعله ورشدن دود و آتش در مقابل تانکها و ارتش و کماندوهای مسلح و تشویق مردم به مقاومت در تظاهرات و حضور در خیابانها و اعتراضات به تیر اندازیهای به سوی مردم بود که ما صدها لاستیکهای فرسوده خودرویی را در پشت مغازه خودمان از سال گذشته جمع آوری کرده بودیم و فرصت خوبی شده بود. روزها و شبها با موتور و یا هر وسیله دیگر و چندین بار با پای پیاده تعداد زیادی از لاستیکها را در نقاط مختلف شهر پخش می کردیم و با آتش زدن آنها تجمع در کنار یکدیگر و تشویق به حضور مردم در خیابانها را به وجود می آوردیم.

در اکثر تظاهرات خیابانی مراکز شهر و خصوصاً خیابانهای آذر و چهارمردان و محله های شلوغ شهید غلامعلی با همت و تلاش برادرانش و شجاعت و دلاوری شهید محمد علی رحیمی با موتورسیکلت لاستیک را به محل تظاهرات خیابانی می رساندند و یکی از روزها وقتی همه مردم در خیابان آذر جلو محله پامنار در مقابل سلاح به دستان ارتش و کماندوها با مقاومت و پایداری مشغول شعاردادن و تجمع در خیابان بودن شهید محمد علی رحیمی خودش لاستیک بزرگی را با شعار الله اکبر و تشویق مردم در وسط خیابان روی زمین انداخت و روی آن را بنزین ریخت و با شجاعت در مقابل چشمان کماندوها آتش زد و در همین حال او را دستگیر کردند که با کمک مردم و شجاعت منحصر به فرد او از دست کماندوها فرارکرد.

همراه با برادران خود با تلاش و کوشش فراوان در کنار روحانیت معظم و علماء و حضور در تظاهرات خیابانی و نقش های کلیدی و ایثارگرانه و شهادت طلبانه در مقابل دژخیمان رژیم ستم شاهی تا پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری بت شکن زمانه امام خمینی (ره) و از سنگرداران و پیشگامان حضور درصحنه های انقلاب و دوران دفاع مقدس بود.

شهید غلامعلی رحیمی  با لطف عنایت حق تعالی با همسری صبور و فداکار ازدواج نمود و با هدیه الهی صاحب تنها فرزند یادگارش فاطمه دختر خرد سال چند ماهه ای بود که در خط مقدم سنگرهای ارتفاعات شیاء کوه به همراه کوچکترین برادرمان علی درکنار یکدیگر حضور داشتند و سرانجام در خطوط مقدم عملیات در حین پاتک و حمله به دشمنان بعثی هدف گلوله های دشمن قرارگرفت و جسد پاک و مطهرش جاویدالاثر در خطوط مقدم عملیات به عرش الهی پرواز نمود.

روحش شاد  یادش گرامی
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده