شهيدی که وجود خود را در راز و نياز شبانه با معشوق ميديد
مقيد به نماز شب بود و در هيچ شرايطي اين برنامهاش را ترك نميكرد.
يكي از شبهاي سرد زمستان بود و تازه به پادگان لشكر در انديمشك رفته بوديم. وارد يكي از كانكسها شديم و خوابيديم. صبح كه شد، متوجه شدم رازيني به شدت سرما خورده و مريض است. بعدها فهميدم كه چون شب اول بود و ما در آن كانكس غريبه بوديم، براي خواندن نماز شب بيرون رفته و به خاطر سرماي شديد، مريض شده بود.
بهاءالدين حتي براي اقامهي نماز هم راضي نميشد براي كسي مزاحمت ايجاد كند.
يك روز صبح كه از خواب بيدار شد احساس كردم خيلي ناراحت است. متوجه شدم براي نماز شب، خواب مانده است.
ميخواست بداند چرا خواب مانده. ميگفت: «حتماً ديشب يك اتفاقي افتاده شايد هم غذايم مشكلي داشته است.»
از مسؤول تداركات كه از بچههاي چادر خودمان بود دربارهي شام شب گذشته سؤال كرد.
مسؤول تداركات، زماني كه پريشاني بهاءالدين را ديد، گفت: «ديشب كه نانها را بين بچهها تقسيم ميكردم، نانهاي وسطي كه تازهتر مانده بود براي شما انتخاب كردم. خواستم هواي دوستانم را بيشتر داشته باشم.»
ناراحت شد و گفت: «نبايد اين كار را ميكردي. همان نانهاي تازه باعث شد، نماز شب را از دست بدهم. »
شهيد بهاءالدين رازيني، وجود خود را در راز و نياز شبانه با معشوق ميديد. بزرگترين درد بهاءالدين از دست دادن اين عشقبازي بود. به زلالي عشق بود، به شفافيت شبنم و به وسعت دريا. شيرينتر از راز و نياز با معبود برايش وجود نداشت، حتي در نيمهشبهاي سرد و سوزان.
سرانجام این شهید بزرگوار در تاریخ 65/9/15 در منطقه عملیاتی خرمشهر در خط مقدم جبهه بر اثر اصابت گلوله خمپاره به سنگر و تخریب سنگر به درجه رفیع شهادت نائل و به وصال حق شتافت.
راوی: علی شیری
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم