کتاب "ستارگان حرم کریمه (شهید احمد کریمی)"
زندگی نامه شهید احمد کریمی:
شوق بسیجی ها را بهش که می دیدی باورت نمی شد او همان فرمانده سختگیر و قاطع آموزش نظامی ست. صمیمی بود با لباس خاکی ها؛ بعد از سلام و علیک طوری در آغوشش آرام می گرفتند که انگار نه انگار او احمد کریمی ست...
شب میلاد ارباب علیه السلام در تهران به دنیا آمد. تا سوم ابتدایی را در پایتخت خواند. با خانواده که برای همیشه به قم آمدند، تحصیلش را در مدرسه 15 خرداد و بعد هم امام صادق علیه السلام ادامه داد.
شانزده ساله بود که شعله انقلاب مردم به جان خرمن ظلم پهلوی افتاد. حالا دیگر مسیر احمد به مانند بسیاری از جوان های حزب اللهی هم قطارش، از خیابان های مملو از انقلابیون قم می گذشت. واهمه نداشت از کسی؛ هر جا که می توانست مؤثر باشد همان جا پیدایش می شد.
شیپور جنگ که نواخته شد، درس و مشق را بوسید و رفت. عملیات بستان، فتح المبین، بیت المقدس، والفجر4، خیبر، بدر، والفجر8، کربلای 1، کربلای 4، کربلای 5 را در جبهه سربازی کرد برای خمینی کبیر.
مرخصی اگر می آمد برای نقاهت مجروحیت بود. همان ایام هم شب و روز را در پایگاه بسیج و ستاد مبارزه با مواد مخدر می گذراند.
قبل از عملیات کربلای 5 که آمد شهر، بدهی ها را تسویه و نذرهایش را ادا کرد؛ طلب همه را داد.
شلمچه، شب شهادت مادر علیه السلام هم طلبش را از خدا گرفت.
وصیت نامه:
بسم رب الشهداء
... اولین وصیت من این است که در هر موقع و هر کجا که هستید اول به امام عزیزمان دعا کنید و این شعار (خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار) را هیچ موقع فراموش نکنید و ذکر همیشگی تان باشد .
دومین وصیت من این است که همیشه روحانیت مبارز را پشتیبان باشید تا شکست نخورید که به قول امام (اسلام بدون روحانیت مثل کشور بدون طبیب می باشد.)
... درخت اسلام احتیاج به خون دارد و این خون جوانان است که می تواند این درخت را بارور سازد و به قول سالار شهیدان حسین بن علی علیه السلام که می گوید (اگر دین محمد پایدار نمی ماند جز با کشته شدن من، پس ای شمشیرها مرا دریابید) اگر اسلام و کشور با ریختن خون جوانان پایدار می ماند، پس ای سرب های داغ صدامیان کافر بر قلب من فرود آیید.