شهید علی جهان بیگی؛ همانند مولایش لب تشنه شهید شد
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست/ با قضا گفت مشیّت که قیامت برخاست
شهید علی جهان بیگی فرزند علی اکبر در سال 1335 در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. او در تاریخ 17/6/57 هنگام تظاهرات و راهپیمائی علیه رژیم شاه مورد اصابت گلوله و به شهادت رسید.
قرنها از قیام حسینی و نهضت خونین کربلا میگذرد ولی نام و یاد جان فشانی و حماسه آفرینی بر صفحۀ دلها و دفتر تاریخ جاودانه میدرخشد و خوشا به سعادت آنهایی که رهرو راه این قیام هستند. این خاطرات به قلم خواهر شهید علی جهان بیگی است.
اویل انقلاب بود که علی سخنرانی امام عزیز را گرفته بود و قصد پخش آن را داشت. عدّهای از طلبهها به او سفارش کرده بودند که علی جان از این جا که میروی بیشتر مواظب باش و سعی کن که شناسائی نشوی او هم در جواب گفته بود که علی شیر خداست من هم نام علی دارم و خون علی در رگهایم میجوشد اگر مولا علی مرا قبول داشته باشد موفق خواهم شد. اعلامیهها را به میم که زادگاهش بود آورده بود و آنها را در روستا پخش کرد. و در تهران رسالۀ امام خمینی را میگرفت و بین دوستان مورد اطمینان پخش میکرد.
علی خودش قاری قرآن بود. محرم در پیش خود با دوستانش یک منزل در تهران اجاره میکرد و در این دو ماه برای سید الشهداء عزاداری میکرد و با 6 نفر از دوستانش هم قسم شده بودند که در صورت دستگیر شدن یکدیگر را معرفی نکنند و اعلامیهها را در یک مغازه یا دکّه یا جاهایی که کمتر مورد توجه است پنهان میکردند و هر کدام به مسجدهای مختلف میرفتند تا از امام جماعت مواظبت کنند و نگذارند که مأموران رژیم مزاحم سخنرانی شوند و یا آسیبی به امام جماعت برسانند. اگر مأموران را میدیدند سعی میکردند که امام جماعت را از راه پشت بام یا از لابهلای جمعیت ردّ کنند. شهید علی جهان بیگی علاقه زیادی به امام خمینی و پیروز شدن این انقلاب داشتند به همین دلیل برای اینکه بیشتر در جریان باشند از زادگاهش به تهران آمدند و اتاقی را اجاره کردند و در یک کارخانۀ تریکوبافی کار میکردند. اینجا دیگر من از نزدیک شاهد فعالیتهای او بودم او تسلای خاطر همۀ دوستان بود برای پدر و مادر و خواهران و برادران احترام زیادی قائل بود و از اخلاق بسیار خوبی برخوردار بود.
در تهران که بود 23 سال داشت ولی برای خدمت سربازی نمیرفت. و مرتبا در تظاهرات و فعالیتهای دیگر شرکت میکرد. من سر از کار او در نمیآوردم چون بسیار دوراندیش و صادقانه کار میکردند. خورجین موتور گازیش سوراخ سوراخ شده بود دلیلش را پرسیدیم ابتدا نمیگفت ولی با اصرار زیاد گفت به علّت این است که من برای دانشجویان آجر و سنگ میبرم تا آنها به شراب خانهها و بانکها و جاهایی که مربوط به فساد است حمله کنند. از سر کار که میآمد نوارها را شبها گوش میداد و تکثیر میکرد بعد به دیگران تحویل میداد. من چون نگران بودم ناراحت میشدم میگفتم آخرش کار دست خودت میدهی و دستیگر میشوی میگفت چه بهتر میروم آنجا و فعالیتم را توسعه میدهم و باز میخندید و میگفت چند بار گیر افتادم. یکی دو شب اذیت کردند چیزی به دست نیاوردند و آزادم کردند. شما نگران نباشید این بار هم اگر گرفتند چیزی گیرشان نمیآید و آزادم میکنند.
بارها و بارها به او پیشنهاد ازدواج میدادیم اما او هر بار به بهانهای ردّ میکرد. و در آخر به علّت اصرار زیاد ما گفت تا هفت ماه دیگر صبر کنید. و همین روزها بود که آن روز خونین جمعه سیاه 17 شهریور پیش آمد در آن روز آن قدر فعال و شجاع بود که همه به حیرت مانده بودند. زخمی ها را به بیمارستان میبرد و تا ظهر کارش همین بود و سرانجام در آن ظهر خونین به آرزوی دیرینۀ خود رسید و یکی از آن نامردها از خانهای او را هدف گرفته بود و دو تیر یکی به قلب مبارکش و دیگری به پایش زده بود. وقتی او را به بیمارستان بردند دکترها و پرستارها گفته بودند که این آلان اینجا بود و زخمی آورده بود. تا دو روز هم زنده بود به او گفته بودند که بگو درود بر شاه ولی او گفته بود مرگ بر شاه و خشم آنان را زیادتر کرده بود. و سرانجام با سرنیزه به قلب نازنیش ضربهای وارد کرده و او را در بیمارستان به شهادت رساندند. در حالی که از عمل به سلامت خارج شده بود. سرانجام مانند سالار شهیدان با لب تشنه شهید شده. هرگز نمازش قضا نشد و برای حفظ دین و ناموس و مسلمانان از هیچ فداکاری دریغ نداشت و از آنجا که همنام مولا علی بود همواره برای دفاع از دین مقدس و اسلام کوشش میکرد. قاتل علی برای این کارش 4000 هزار تومان گرفته بود و جنازه را هم اجازه نمیدادند به قم بیاوریم. امیدوارم خدای خوب و مهربان این هدیۀ ناقابل را از ما بپذیرد. به امید پیروزی اسلام بر کافران.
این خاطرات از زبان پدر و خواهر بزرگ شهید علی جهان بیگی میباشد.
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم