شهید سید اصغر حسینی؛ مقید به آداب اسلامی
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام الله یاری دهنده ستمدیدگان و نابود کننده ستمگران و با سلام بر پیامبر اعظم رسول اکرم و ائمه معصومین بالاخص امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام امت خمینی بت شکن و با درود و سلام به روان پاک شهیدان به خون خفته از صدر اسلام تا جنگ تحمیلی عراق علیه ایران.
شهید سید اصغر حسینی آموزش ابتدائی خود را در دبستان مستوفی گذراند و ایشان در مدرسه از اخلاق و رفتار بخصوصی برخوردار بود و به هیچ چیزی جز درس خواندن و خدمت کردن به کشور در آینده نمیاندیشید ولیکن متاسفانه ایشان بیش از پنج کلاس درس نتوانست بخواند و با شروع انقلاب و جنگ کردستان و جنگ تحمیلی درس را رها کرد و برای دفاع از اسلام و انقلاب حرکت کرد. شهید در رابطه با وضعش در خانواده نمونه بود و در خانه سرش به کار خودش بود و تحت فرمان پدر و مادر خویش بود و بدون اجازه آنها کاری انجام نمیداد و به تمام آداب اسلامی در خانه عمل میکرد. در خانه خوش اخلاق بود و به همین خاطر پدر و مادر از ایشان راضی بودند. شهید یک اخلاق ویژهای داشت نیروی جاذبه ایشان بسیار قوی بود. هر کس در اولین برخورد شیفته ایشان میشد. همیشه لبخند به چهره داشت.
ایشان به درس خواندن بسیار علاقه داشت امّا متاسفانه نتوانستند بیشتر ادامه تحصیل دهند. فعالیتهای شهید بعد از انقلاب شرکت در ستادهای مقاومت و همکاری در امنیت شهر و چسباندن پوستر و اعلامیه شهید بود. پیرو صدیق امام خمینی بود و کسانی که با انقلاب مبارزه میکردند و پیرو امام نبودند کنار میزد و فقط خط امام را تبلیغ میکرد و در هیچ حزب یا گروهی راه نداشت و فقط به مسائل انقلاب فکر میکرد. شهید جنگ را جنگ بین ایمان و کفر میدانست زیرا که صدامیان جنایتکار با تجاوز به کشور اسلامیمان میخواستند اسلام و انقلاب را از بین ببرند میگفتند که باید تا پیروزی نهائی جنگید و متجاوزین را به سزای عمل ننگینشان رساند تا زیارت قبر اباعبدالله حسین (ع) به روی عاشقانش باز شود ان شاءالله.
شهید هر وقت که جبههها نیاز داشت به جبهه اعزام میشد و بیش از چهار بار شهید به جبهههای نبرد حق علیه باطل عزام شد که دو بار در کردستان و دو بار در جبهههای جنوب و در عملیات افتخارآفرین شرکت داشت. یکی عملیات خیبر و دیگری عملیات بدر بود که در همین عملیات به درجه رفیع شهادت نائل آمد. شهید عزیزمان از روحیه فوق العادهای برخوردار بود تا جائی که وقتی به جبهههای نبرد اعزام میشد بقیه را دلداری میداد و میگفتند که فقط دعا کنید. در عملیات بدر من پسر عموی ایشان همراه او بودم. وقتی شب عملیات فرا رسید و آنها خواستند حرکت کنند ایشان پیش من آمد و گفت آقا عباس اگر بدی از من دیدهای مرا حلال کن که ما در حال حرکت به سوی دشمن هستیم و آن شب من اشک شوق از دیدگانم سرازیر شد و ایشان سر من را به سینه چسبانید و گفت آقا عباس گریه نکن بلکه دعا کن که پیروز شویم. شما نباید بگذاری که ما هم گریه کنیم. این سخنانی بود که شهید در آخرین شب شهادت فرمودند.
شهید رابطه صمیمی با پدر و مادر خود داشت و پدر و مادر همیشه از او رضی بودند. و آنها هیچ نگرانی از او نداشتند و همیشه باعث خشنودی آنها بود با افراد خانواده بسیار مهربان بود و آنها را دوست میداشت و با مردم رفتاری برادرانه داشت مردمدار بود و با خوش روی با آنها برخورد میکرد و اگر یکی از دوستان مشکلی داشت در صدد رفع آن برمیآمد.
شهید اوقات فراغت خویش را پس از بازگشت از جبهه به سر کار میرفت و شبها در ستاد مقاومت مسجد محل به پاسداری و حفظ امنیت شهر میپرداخت و در رابطه با کارهای محل که نیاز به کمک بود از هیچ کوششی دریغ نمیورزید. با شهادت ایشان بار مسئولیت در قبال اسلام و قرآن و حفظ دستاوردهای انقلاب و ادامه دادن راه این عزیزان تا پیروزی نهائی در خانواده بیشتر شده است و شهید با شهادتش درس ایثار و مقاومت و شهامت را به تمامی ما آموخت تا ان شاءالله ما بتوانیم با کمک خداوند متعال راهشان را ادامه دهیم.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم