شهیدی که همیشه غسل شهادت داشت
مادر شهید از پسرش تعریف میکند میگوید: پسرم روابط خوبی با ما داشت و با من و پدرش خیلی مهربان بود، از دوران نوجوانیش خیلی علاقه به امام خمینی و سخنرانیش بود و هر جا که میشنید امام قرار است صحبت کند خودش را به آنجا میرساند و میگفت مامان بالاخره امام خمینی محمّد رضا را بیرون میکند. شهید محمّد رضا توکلی در طول دوران انقلاب در پخش اعلامیهها و سخنرانیهای امام شرکت میکرد و نوارهایش را به منزل میآورد و من برایش پنهان میکردم پدرش به او میگفت من بالاخره میترسم که تو را دستگیر کنند ولی محمّد رضا میگفت بابا نگران نباش جّد خود آقا امام خمینی ما را حفظ میکند.
مادر میگوید پسرم پیش پدرش کار میکرد و چون با پدرش میرفت بازار و برمیگشت هر موقع که پدر را میبرد یا میرساند پیش من میآمد و میگفت مادر جان کاری نداری که برایت بکنم و همیشه به من و پدرش احترام خاصّی میگذاشت هیچ وقت جلوتر از پدرش قدم برنمیداشت و همیشه درب ماشین را برای پدرش باز میکرد و میگفت احترام پدر و مادر واجب است. بعضی وقتها از جبهه تعریف میکرد میگفت مامان در جبهه همۀ بچّه ها مثل هم هستند و ساده زندگی میکنند و غذای ساده میخورند و همه با هم مثل برادرند و هر وقت که به مرخصی میآمد کارتن بزرگ پودر بچّه برای پاهای رزمندگان که تاول میزد و یا کمپوت برای خودن آنها میخرید و به جبهه میبرد.
شهید با پسر دائیاش با هم در جبهه بودند. پسر دائیاش تعریف میکرد و میگفت محمّد رضا همیشه غسل شهادت میکرد و به من میگفت که من بالاخره شهید میشوم ولی جنازۀ من را حتماً برای پدر و مادرم ببرید چون آنها خیلی غصّه میخورند و ندیدن من به ایشان خیلی مشکل بوده پدرش همیشه میگفت من میدانم محمّد رضا با این شوقی که در کارها و رفتن به جبهه دارد بالاخره به مقام بلند شهادت میرسد و همین هم شد و او به آرزوی خود رسید. والسّلام
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم