کجایند مردان بی ادعا!
فکر کردند که چه خبر است. مملکت یعنی تا این حدّ بیصاحب شده که بخواهند حق شما جماعت رعیت و زحمتکش را بخورند و آنوقت ما هم تماشاچی باشیم مگر من میگذارم که آب خوش از گلویشان پایین برود. تا ریال آخر حقتان را میگیرم.
بلند شد و شال و کلاه کرد و رفت به سراغ کار فرما، چنان درگیری با اونها پیدا کرده بود که کسی جرأت نزدیک شدن به او را نداشت آخر ماشاء الله از بس که قد و قامت بلند و هیکل رشید داشت کسی حریفش نمیشد. همه از او حساب میبردند حتی افراد زورگوی شاه، طاقت دیدن هیچ نوع بیعدالتی را نداشت.
جنگ هم که شروع شد اصلاً منتظر اجازه گرفتن و رضایت داشتن کسی نشد به خواست خودش اعزام شد و خدمات و کمکهای شایانی هم کرد.
«کجایند مردان بیادعا»
گفتم که هزار ماشاءالله قد و قامت رشیدی داشت و این امتیاز او باعث شده بود که سِمَت آرپیجی زن داشته باشد و همیشه در گردانشان انهدام تانکها با ایشان بوده است. در مرحله آخری که آرپیجی به دوش به همراه چند تن از همرزمانش به نزدیکی دشمن رفته بود به کمین آنها خورده بود و در حالی که در میان حلقهای از بشکههای نفت و بنزین به تَله افتاده بودند آنها را به آتش کشیدند که متأسفانه به شکل خیلی فجیعی به شهادت رسیدند طوری که جنازهاش پس از گذشت پنج سال از شهادت ایشان به عقب برگردانده شد چون در خاک دشمن بوده است و حتی دیگر قابل شناسایی هم نبود و به حق که غریبانه رفتند. روحش شاد.
عالَمی شادی دنیا و گروهی غم عشق عاقلان نعمت و عُشاق بَلا میخواهند
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم