شهیدی در کنار رواق امام جواد(ع)
تازه شهید شده خواب دیدم. یک در گاراژی بزرگ روبه رویم مشاهده می کردم. رفتم پشت در ایستادم و گفتم: در را باز کنید می خواهم پسرم اسداله را ببینم. در باز شد در دیگری مشاهده کردم که ده قدمی جلوتر از در قبلی بود. پشت در ایستادم و درخواستم را گفتم. از لا به لای در منبری دیدم که دکتر شهید بهشتی روی آن نشسته است و سخنرانی می کند. اطراف منبر انبوهی از جمعیت بود و سخنان استاد را گوش می کردند. از لابه لای جمعیت اسداله بلند شد و به طرف من آمد. من هم با صدای بلند نامش را صدا زدم. گفتم در را باز کن تا من بیایم داخل. در جواب گفت: نه مادر اینجا جای ماست نمی شود شما بیایید.
بار دیگر خواب دیدم از سفر آمده است. یک سبد پر از میوه های خیار و انار و سیب که داخل سبد گذاشته بود. یکی از او پرسید اینها چیست؟ برای چه کسی آورده ای؟ لبخندی زد و گفت همه اینها را برای پدر و مادر عزیزم آورده ام.
شبی خواب دیدم داخل رواق امام موسی بن جعفر (ع) کنار رواق امام جواد (ع) ایستاده بود. من و خواهرش هم کنار او ایستاده بودیم. یک تیر چراغ برق کنار قبور افتاده بود و او با تمام قدرتی که داشت تیر را بلند کرد و کنار قبور گذاشت. آنجا خیلی نورانی شد. یک تشک سفید و تمیز در ابعاد دو متر در آنجا پهن بود. از او پرسیدم اسداله این جا برای کیست؟ گفت: اینجا جای مادر است! اینجا جای شماست!
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم