شهيد سيدحميد مهدی حسینی: میجنگم تا خدای خود را خشنود کنم
اين جانب سيد حميد مهدی حسینی به جبهه مىروم تا تمام بعثيون را از كشور اسلامى خود بيرون كنم. مادر جان خدا مرا به تو داده كه بزرگ شوم تو را يارى كنم چه كار كنم كه براى او گامى برداشتيد و خداى خودم را خشنود كن پس با شما خداحافظى مىكنم. در نبرد حق عليه باطل مىروم براى اسلام و آب و خاك و ناموسم دفاع مىكنم. آرى مادر يادت مىآيد كه به تو مىگفتم آخر خود را به جبهه مىرسانم. برادر تو بودى كه مىگفتى حميد تو در كدام جبهه بودى! مادر جان و پدر مهربان از شهيد شدن من ناراحتى نداشته باشید چون اگر من شهيد شوم جاى مرا ديگر برادران دينى پر مىكنند.
ما مظلوم بهشتى را داديم. رجايى با 3 كيلو استخوان شد براى چه او خود را در دفتر رئيس جمهورى جان داد؟ مادرم من در زندگى خود چند كتاب دارم كتابهاى مرا در كتابخانه خورآباد بگذاريد. اگر شهيد شدم تا دوستان من از آن استفاده كنند. كودكان، نوجوانان بپا خيزيد. اگر برادر و دوستتان شهيد شد به ياد او باشيد. خداحافظ.
نوجوان بودم و رفتم ز خاك قلب خود را با خون خود كردم پاك
گر نداشتم ز كفار هراس كه ز خون دادن خود نداشتم باك
اى دوست قهرمان من تو مىروى به هر كجا باش به ياد من
من ز عمر شيرين خود چيزها ديدم گر كه هر كدام بد بود ز آن رها بودم
من آن بودم كه خون دادم به اسلام كه پشتيبان من خدا بود و خمينى
ايا اى همسفر يادى ز ما كن به مادر مهربان بگو نامه رها كن
به مادر گو كه اى مادر كه من اندر بهشتم وصيتنامه را بر تو نوشتم
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم