باز هواي وطنم، وطنم آرزوست!
شيشه‌هاي اتوبوس را شكستيم و به سروان حمله كرديم. زير مشت و لگد تا جايي كه مي‌خورد كتكش زديم. راننده كه فرمان را برگردانده بود، از ترس تسليم شد.
خاطرات آزادة جانباز محمود شريعت(نقي پورعلمداري) در «پوکه های طلایی»

نوید شاهد سمنان: عطر و بوي صلوات فضاي كوچك اتوبوس را پر كرد. اتوبوس‌ها راه افتادند. از در بزرگ آزارگاه بيرون آمديم. دلم نمي‌خواست حتي براي آخرين بار، لحظه‌اي برگردم و به پشت سرم نگاه كنم.
ما داشتيم دور مي‌شديم؛ از سال‌ها زجر و شكنجة جسمي و روحي. اتوبوس ميان خيابان‌هاي شهر پيچيد. زنان و مردان و كودكان مظلوم برايمان دست تكان مي‌دادند. ما هم به نشانة وداع همين‌كار را كرديم. آن‌روز نمي‌دانستيم هواپيما‌هاي آمريكا در آينده روي سر اين بيچاره‌‌ها بمب و موشك خواهند ريخت. از بعقوبه و مندلي عبور كرديم. هر لحظه كه مي‌گذشت شادي بيشتري ميانمان موج مي‌زد. با صداي بلند شروع به خواندن كردم:
- باز هواي وطنم، وطنم آرزوست!
بچّه‌‌ها هم با شور و حرارت يك‌صدا پاسخ مي‌دادند. حدود ساعت هشت و نيم شب، بوي وطن مشامم را پر كرد.
به مرز خسروي كه رسيديم، متوجه شديم سه اتوبوس از ده اتوبوس را برگردانده‌اند. عصباني و دل‌گرفته به سروان عراقي اعتراض كرديم. با درشتي او كار به درگيري كشيد. سروان كه از كوره در رفته بود.
شيشه‌هاي اتوبوس را شكستيم و به سروان حمله كرديم. زير مشت و لگد تا جايي كه مي‌خورد كتكش زديم. راننده كه فرمان را برگردانده بود، از ترس تسليم شد. او را هم با سروان از ماشين پايين انداختيم.
چند قدم تا مرز بيشتر نمانده بود و اين در گيري داشت به جاهاي باريك مي‌كشيد. فكر اينكه ما را از همين جا برگردانند، مو بر تنمان راست مي‌كرد....
ادامه در کتاب...
مشخصات کتاب پوکه های طلایی:
قطع رقعی
نویسنده طیبه دلقندی
96 صفحه
قیمت 15000 ریال
چاپ : نشر شاهد- 1388
تیراژ 3000 نسخه
خاطرات آزادة جانباز محمود شريعت(نقي پورعلمداري)
تهیه شده توسط: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان







برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده