عشق به امام خمینی (ره) او را تا مرز شهادت رساند.
بسمه تعالی
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.
و آنانکه در راه خدا کشته شدند مرده مپندارید بلکه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میخورند.
در قابوس شهادت واژۀ وحشت نیست (امام خمینی).
«زندگی نامۀ شهید حمید آبروش»
شهید حمید آبروش فرزند ابوالقاسم دارای شماره شناسنامه 11667 در تاریخ 4 شهریور 1340 در یکی از محلهای جنوب شهر تهران متولّد شد. سپس با لقمۀ نان کمی که پدر از شغل نجّاری بدست میآورد امرار معاش میکردند. خانواده ایشان به شهر قم آمده و در آنجا ساکن شدند سپس با سعی و کوشش مادر و فعالیت پدر موفق شدند یک زندگی نسبتا مرفّهی به وجود آورند. پدر و مادر به هر نحوی که بود با دستمزدی جزیی که داشتند ایشان را به مدرسه فرستاده و وی دورۀ ابتدائی و متوسط را در قم گذراند و سرانجام موفق شد دیپلم تحصیلی بدست آورد. حدود 6 ماه در کار نجاری به پدرش کمک میکرد و در حقیقت مشکلگشای کار افراد خانواده بود. ایمان محکمی داشت هر کجا صدای اذان میشنید وارد مسجد شده و همیشه نمازش را اول وقت میخواند. افراد خانواده هر کدام مشکلی داشتند به وی رجوع میکردند و حلال مشکل افراد خانواده بود. سپس مدّت زیادی در بسیج شرکت کرده و میخواست فعالیتهایی را که در طول انقلاب کرده ناقص نگذارد. زمانی فعالیّت انقلابی او شروع شد که در هنرستان صنعتی قم مشغول تحصیل بود. وی از همان سال اوّل هنرستان ابتدا خود را با مسائل دینی و بعد با مسائل روز و بدین ترتیب خودسازی را از همان وقت که تقریبا کمتر از 16 سال داشت شروع کرد و از نظر رشد فکر اسلامی، سیاسی در حدی بود که بتواند چند نفر از همشاگردیها و برادران دیگر را آگاه سازد، در طول انقلاب تا پیروزی تقریبا در همۀ تظاهرات و زد و خوردها شرکت میکرد و همچنین تکثیر و پخش اعلامیههای امام خمینی که از پاریس، نجف میآمد میپرداخت تا اینکه انقلاب اسلامی ایران در بیست و دوم بهمن ماه سال پنجاه و هفت به رهبری امام خمینی به ثمر رسید. شهید علاقۀ زیادی نسبت به امام داشتند و در حقیقت عشق به امام داشتند که تا مرز شهادت پیش رفتند و دوستان و خانوادۀ خود را به یاری امام دعوت میکردند. نظر ایشان درباره روحانیت بدین گونه بود که اگر این انقلاب بدست پر برکت روحانیت پیروز شود فساد و آلودگی از بین خواهد رفت. روزهای اوّل پیروزی در مسجد محل انتظامات و گشت شبانه را با برادران به عهده داشت. در بیشتر تظاهرات بعد از انقلاب که بر ضد آمریکا و عواملش بود شرکت میکرد، بطور اجمال در اکثر نماز جمعهها شرکت داشت و به عنوان یک فرد مسلمان و متعهد همیشه در صحنه بود، تا اینکه جنگ صدام آمریکائی بر علیه جمهوری اسلامی ایران آغاز گردید. از ابتدا مایل بود که به جبهه برود ولی با مخالفت والدین روبرو شد. مخالفت پدر و مادر او هم از این بابت بود که برادران شهید به جبهه حق علیه باطل رفته بودند و چون نمیتوانست به جبهه برود خیلی رنج میبرد لذا هر چه انتظار کشید که برادرشان از جبهه بیایند و او برود اما نتوانست طاقت بیاورد. همیشه در صدد اثبات حق بود وقتی به او گفتیم صبر کن تا دو برادرت از جبهه بیایند بعد شما برو ایشان گفتند آنها برای خودشان رفتهاند و من هم برای خودم. نهایتا خود را ثبت نام کرده و عضو شد و در تاریخ دوم بهمن ماه سال پنجاه و هفت به جبهه اعزام شد. هنگامی که میخواستند به جبهه اعزام شوند ما را به تهران فرستاده و پدرش در قم مانده بود و تنها او بود که وی را بدرقه کرد ولی برای اینکه رضایتم را جلب کند تلفنی کرد حدود دو ساعت با من صحبت کرد وقتی از او پرسیدم به جبهه میروی گفت نه به دهاتی میروم جهت آب و هواخوری. و در پاسخ به گریهای که کردم گفت فقط حلالم کن. به خاطر حسن نیّت و لیاقتی که داشت در گروهان خودش معاون فرماندۀ گروهان شد. به گفته برادران هم رزمش در تابیست و هشتم بهمن ماه سال شصت مزدوران بعثی در تنگۀ چزّابه دست به یک حمله وسیع زدند که با مقاومت شدید برادران رزمنده روبرو شدند و شکست مفتضحانهای در این جبهه خوردند و حمید آبروش در تاریخ یکم اسفند ماه سال شصت در تنگۀ چزّابه به آرزوی همیشگی خود یعنی شهادت رسید و به لقاء الله پیوست. حدود 7 ماه از جسد وی هیچ اطلاعی نداشتیم سرانجام جسدش را در زیر خاک یافتند و از نشانهای که داشته او را شناسایی کردند. امیدواریم خداوند این شهید را با تمامی شهداء صدر اسلام محشور گرداند.
منبع:اسناد موجود دربنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم.