شهید حسن حاج غفاری در آیینه خاطرات مادر
مادر شهید حسن حاج غفاری میگوید پسرم پسری شاداب و با نشاط بود و همیشه لبخند بر لب داشت، پسری شیطان و بازیگوش بود و هیچ وقت یک جا نمینشست و دوست داشت در همه کاری شرکت کند و با سن کمش در تظاهرات ضد رژیم شرکت میکرد در مدرسه هم جز دانش آموزان فعال بود و علاقه زیادی به ورزش رزمی داشت و همیشه به من میگفت: مادر من میخواهم از طریق بسیج مدرسه برای رفتن به جبهه ثبت نام کنم و خواهش میکنم که شما اجازه بدهید. یک روز که خیلی عجله داشت به خانه آمد و ساکش را پرت کرد داخل اتاق و سریع به پایگاه رفت و من از این کارش بسیار ناراحت شدم و او که فهمیده بود بعد از این که برگشت آمد پیش من و به من گفت: مادر ببخشید من خیلی عجله داشتم چون زمان زیادی برای ثبت نام نداشتم. دیگر قول میدهم که با کفش وارد نشوم و از این کارم هم معذرت خواهی میکنم و سعی کرد دل من را به دست آورد.
مادر شهید میگوید همرزمان پسرم بعد از شهادتش که به بازدید ما میآمدند میگفتند حسن خیلی خوش اخلاق و با ایمان بود شبها نماز شبش ترک نمیشد و همیشه خندان بود و سعی میکرد بچهها را شاد کند و همیشه جزو افراد پیشتاز بوده و سعی میکرد ابتدا جلو رود و راه برای رزمندگان باز کند.
شهید حسن غفاری در جبهه مسولیت بیسیم چی را داشت و در چند عملیات مهم هم شرکت کرد تا اینکه به آرزوی دیرینهاش که شهادت بود رسید. مادر شهید اضافه میکند پسرم عاشق امام حسین و خانوادهاش بود و برای رسیدن ماه محرم لحظه شماری میکرد و در حسینیهها برای بهتر برقرار شدن مراسم عزاداری ابا عبدالله الحسین شرکت میکرد. و حضور سبز در این زمینهها داشت. و در آخر هم جزو شهدای جنگ شد ولی بعد از سالها جنازهاش که استخوانی بیش نبود پیدا شد و پیکر پاکش را به خاک سپردند. از خدا میخواهم که این هیئت را از من قبول کند و ما را هم در این کار سهیم بداند. (و السلام)
منبع : اسناد موجود در آرشیو بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم.