آخرین کلام شهید کمانکش؛ میخواهم همانند قافله سالارکربلا به شهادت برسم

از گفتگو با آن پرنده عالی آوازه سیر نمیگشت؛ شاید این آخرین کلام مادر با حمیدرضا بود. مادر جان حالا که میروی خدا پشت و پناهت اما تکلیف درست چه میشود؟ لبان متبسم آن عاشق شیدا گشوده شد و ترنم کلامش این بود؛ «راهم را انتخاب کردهام و قصد آن دارم که چون قافله سالارکربلا جام شهادت نوشم.»
در گفتگوی تلفنی با خواهرش مهربانش که از او میپرسد: «برادرم کی باز میگردی؟» میگوید: «تا انقلاب مهدی(عج)» و او که در آخرین شب حیات وداع نامه خویش را به مادر و پدرش نوشت که: «من امانت الهی در دست شما بودم و از تقدیم امانت به صاحبش دل نگران نباشید.»
عزیزی که از همرزم خود میخواهد در غروب آفتاب جبهه از او عکسی بگیرد. ولی مجال نمییابد و چیزی نمیگذرد که آفتاب عمرش غروب میکند تا آفتاب تابنده اسلام تا ابد بدرخشد.