نويد شاهد – شهيد «قنبر رضاييان» در وصيت نامه خود خطاب به خواهران مى گويد:«خواهرانم، به خدا سوگند سياهى چادر تو همچون تيرى است بر دل دشمن مى نشيند و او را بيش از پيش نااميد و مأيوس مى كند. دشمن از طريق جنگ نمى تواند اسلام و انقلاب را از ميان بردارد و به همين دليل از راه استعمار فرهنگى وارد مى شود.» گزيده وصيتنامه اين شهيد بزرگوار را در نويد شاهد مازندران بخوانيد.

اهميت

به گزارش نويد شاهد مازندران، شهيد قنبر رضاييان نهم ارديبهشت 1345 در روستاى لاهيجان از توابع شهرستان آمل به دنيا آمد. پدرش فيض الله و مادرش عمه خانم نام داشت. دانشجوى دوره كارشناسى در رشته اقتصاد كشاورزى بود. به عنوان بسيجى در جبهه حضور يافت. بيست و سوم خرداد 1367 در شلمچه بر اثر اصابت تركش خمپاره به سر شهيد شد. مزار او در گلزار شهداى امام زاده ابراهيم شهرستان زادگاهش واقع است.

وصيت نامه شهيد:
بسمه تعالى
«ربِّ اشْرَح لي صَدري وَ يَّسرلي اَمري وَحْلُل عُقدَةً مِن لِساني وَ يَفقَهوا قَولي»
با سلام فراوان بر امام زمان ارواحُنا لَه الفدا و با درود و سلام بر نائب بر حق وى، امام خمينى و با درود و سلام بر خانواده هاى معظم شهدا، اسرا، مفقودين و جانبازان كه به حق دنباله رو امام حسين(ع) هستند و ثابت نمودند كه اهل كوفه نيستند و به «نداى هَل مِن ناصر» حسين لبيك گفتند و تا آخرين قطره خون بر سر عهد خود باقى خواهند ماند. بار ديگر خداوند سبحان توفيقى داد تا بتوانم در جبهه هاى نور بر ظلمت حضور يافته و عليه دشمنان نبرد كنم، باشد كه قبول درگاهش واقع شود. در اين راه كه به جز يك انتخاب چيز ديگرى نيست، مسايل چند مى تواند مطرح باشد. اسارت، مفقود شدن، مجروح گشتن، معلول شدن و شهادت. البته در همه حال بايد صبور و بردبار بود.

«إنَّ الله يَحبُّ الصابرين» و بار خدايا تو شاهد باش كه من كوركورانه در اين راه قدم نگذاشتم و از روزى كه تو را شناخته ام، در قلبم جرقه اى از ايمان محمدى نورانى كرده و از همه چيز گذشتم و به تو پيوسته ام و از تو يارى مى جويم كه مرا به راه راست هدايت كن.

پيامى براى خانواده عزيز دارم:‌
مادر و برادر عزيزم، جناب آقاى قدرت الله رضاييان، نمى دانم با چه زبانى از زحماتى كه برايم كشيده ايد، تشكر كنم. واقعاً نمى شود مهربانى و عطوفت شما را توصيف كرد و شما بزرگتر از آن هستيد كه زبان قاصر بتواند آن را وصف كند. از شما عاجزانه مى خواهم كه مرا ببخشيد و حلالم كنيد. خدا نگهدارتان باشد.

برادرم، خواهش مى كنم طورى به خانه سركشى كنى كه جاى خالى من احساس نشود و به آنها قوت قلب بدهى و نگذارى كه در ميان مردم ابراز ناراحتى كنند و اگر مى خواستيد گريه كنيد براى مصيبت سالار شهيدان باشد نه براى شخص من.

مادر و خواهران عزيزم، هميشه سعى كنيد كه چون زينب كربلا اسوه باشيد و صبور بر مصائب. از حضرت زينب و ليلا درس بگيريد و آنها با وجود از دست دادن پسر، برادر، همسر و ديگر عزيزان خود چون كوهى در مقابل مشكلات و مصيبت ها ايستادگى كردند تا توانستند پيام خون شهيدان خود را به گوش جهانيان برسانند و مظلوميت آنها را ثابت كنند و بر شماست كه ايشان را الگوى خود قرار دهيد و در راه آنان قدم برداريد.

اهميت حجاب
نكته اى كه لازم است تذكر دهم، مسئله حجاب است. خواهرانم، به خدا سوگند سياهى چادر تو همچون تيرى است بر دل دشمن مى نشيند و او را بيش از پيش نااميد و مأيوس مى كند. دشمن از طريق جنگ نمى تواند اسلام و انقلاب را از ميان بردارد و به همين دليل از راه استعمار فرهنگى وارد مى شود تا با از بين بردن اصالت مذهبى و ارزش اسلامى و انسانى جامعه را به تباهى بكشاند و جاى پاى را براى خود باز كند و اين رسالت بزرگ بر دوش شما خواهران است كه در برابر اين توطئه ايستادگى نماييد و آن را با حفظ حجاب خود درهم بشكنيد. به قول استاد شهيد مرتضى مطهرى حجاب مصونيت است نه محدوديت. اميدوارم كه پيام برادرتان را آويزه گوش خود قرار دهيد و از آن تبعيت كنيد و از شما حلاليت مى طلبم. اميدوارم كه حلالم كنيد.

سخنى نيز با برادر كوچك خود دارم:
برادرم، سعى كن درس و تحصيل را سرلوحه امورات قرار دهى و اولين وظيفه خودت را تحصيل علم بدانى و پس از آن يك بسيجى باشى، زيرا بسيجى بى سواد نمى تواند احتياجات انقلاب را برآورده سازد. پس در تحصيل علم هر چه بيشتر كوشا باش. از تو مى خواهم كه هر فعاليتى كه دارى در كار درس باشد و در مرحله اول تحصيل را توصيه مى كنم و در آخر اگر در اين مدت باعث ناراحتى ات شدم، پوزش مى طلبم و اميدوارم كه حلالم كنى و نيز به همه دوستان، اقوام و آشنايان بگو كه حلالم كنند. هميشه يار و ياور امام باشيد و او را تنها نگذاريد. اميدوارم بتوانيد كربلا را زيارت كنيد.

در آخر سخنى با دوستم آقاى سيد رضا حسينى دارم: دوست عزيز، هر چند كه در دوران دبيرستان به عنوان دو برادر با هم بوديم و با تلاش خود در تحصيل علم و دانش تا به دانشگاه راه يافتيم ولى به فرموده امام جمعه، جبهه خود يك دانشگاه هست و ما ياران امام حسين (ع) آمديم تا بتوانيم مشت محكمى بر دهان دشمن زبون بزنيم و از اينكه بدون اجازه شما به جبهه آمدم،‌ اميدوارم كه از ما ناراحت نشويد و هيچگاه احساس تنهايى نكنيد چرا كه خداوند با شماست. از شما مى خواهم كه حلالم كنيد. سلام مرا به پدر و مادرم و ديگر دوستان و آشنايان برسان و طلب حلاليت كن.
برادر شما، كسى كه هميشه به يادتان بود، قنبر رضاييان. 20 خرداد 1367

 

منبع:مركزاسنادبنيادشهيدوامورايثارگران/

 

انتهاى پيام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده