زندگی نامه/
يکشنبه, ۰۷ شهريور ۱۴۰۰ ساعت ۰۹:۱۲
نوید شاهد _ در کتاب سبز قامتان، در بخشی از زندگی نامه شهید سید مصطفی حجت نجفی این چنین آمده است: شما چه بخواهید و نخواهید، من حتماً به شهادت می رسم؛ خودم خواب شهادتم را دیده ام چرا شهادت من جای دیگری باشد؟، بگذارید اینجا که به من نیاز دارند جانم را تقدیم کنم. در ادامه زندگی نامه این شهید والامقام را می خوانید.

به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید سید مصطفی حجت نجفی در سال ۱۳۴۲، در شهر مقدس قم به دنیا آمد در خانواده ای مذهبی و متدین و تحت تربیت پدر بزرگوارش آیت الله حجت نجفی و مادر گرامی اش پرورش یافت.
تحصیلات متوسطه وی همزمان با شروع جنگ تحمیلی بود مصطفی و پیروی از برادر گمنام خویش شهید سید محمد به جبهه‌های نبرد شتافت.
بنابر تصمیم خانواده قرار شد، سید مصطفی برای ادامه تحصیل به آمریکا سفر کند مقدمات سفر انجام شد و او پس از خداحافظی به فرودگاه رفت اما ساعتی بعد بازگشت و درباره علت بازگشتش گفت: هر کار کردم نتوانستم بروم. گویی وجود مرا با خاک ایران پیوند زده اند. به اختیار خود نبودم. نمی دانم چه شد ولی می دانم که نتوانستم بروم.
سید محمود برادر بزرگتر خود در جزیره مجنون بر علیه کفر و شرک می جنگید و از اسلام و کشور دفاع می کرد در نامه هایی که می نوشت نگرانی اش را نسبت به تنها دخترش ابراز می نمود. سیدمصطفی که از این مسئله با خبر شد ده روز قبل از شهادتش نامه‌ای به برادر نوشت و این جمله را یادآور شد که محمود جان مطمئن باش که به خاطر من تا چند روز دیگر شما به خانه برمیگردی. درست ده روز بعد سید مصطفی شهید شد و برادرش برای شرکت در مراسم از جبهه بازگشت.
سیدمصطفی در عوالم عرفانی خاصی سیر می کرد. یکی از نامه هایش سرشار از نکته های عرفانی است، از جمله اینکه شب هایی که در اینجا نگهبانی می دهم، حال عجیبی دارم، گویی با خدا هستم. فرشته ها و رحمت الهی را حس می کنم. کاش به این روزها و لحظه ها زودتر میرسیدم. کاش زودتر به جبهه آمده بودم.

در نامه دیگری نوشت در کردستان به پیری برخوردم که به من گفت: در طالع تو موفقیت های بزرگ می بینم، تو به مقام‌های عالی بسیار بلندی می رسی.
چطور ممکن است که من در این مکان که در شرایط سختی به سر می برم به چنان موقعیتی دست پیدا کنم؟
و در آستانه شهادتش نوشت: شاید منظور آن پیر، شهادت من باشد.

مادر شهید می گوید:
آخرین باری که به دیدنم آمد گفت: مادر دعا کن اگر ترکش به من اصابت کرد به قلبم وارد شود و شهید شوم دوست ندارم زنده باشم و از این قافله عقب بمانم.
فرمانده او چنین می گوید:
سید مصطفی از ناحیه پا مجروح شد و از ما خواست که به خانواده اطلاع ندهیم. او قبل از بهبودی کامل دوباره به منطقه برگشت؛ وقتی متوجه شد که برای رساندن مهمات به بچه های عملیات به راننده نیاز داریم، با  وجود تن زخمی برای اعزام به منطقه داوطلب شد. ابتدا موافقت نکردیم اما گفت: شما چه بخواهید و نخواهید، من حتماً به شهادت می رسم؛ خودم خواب شهادتم را دیده ام چرا شهادت من جای دیگری باشد؟، بگذارید اینجا که به من نیاز دارند جانم را تقدیم کنم.

سرانجام پس از حضور داوطلبانه در گردان جندالله در روز ششم اسفند ماه ۱۳۶۴ در منطقه قله کمرسیاه پس از رساندن مهمات مورد حمله دشمن قرار گرفت و ترکش به قلب او اصابت کرد به ندای ارجعی الی ربک پاسخی آسمانی داد و در بهشت رضوان الهی جای گرفت.
پیکر پاک و مطهر این شهید والا مقام در گلزار مدرسه حجتیه قم، آرام گرفت.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده