سبقت در شهادت
به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید احمد احمدی در تاریخ بیست و یکم فروردین ماه 1328، در شهر بوشهر و در خانواده ای مذهبی، مومن و متدین چشم به جهان گشود.
از همان کودکی به دین داری و رفت و آمد به مساجد معروف شده بود و با جوانان مُبلغ ارتباط نزدیکی داشت.
مرحله ی ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در محل سکونت خانواده اش در بغداد منطقه دریه ی دوم گذراند و وارد دانشکده ی مهندسی رشته مکانیک در بغداد شد و در سال 1351 فارغ التحصیل گشت.
با کمک گروهی از مؤمنان مجاهد و فرزندان شهر اهواز در ایران مقری را برای آغاز حرکت جهادی خود ایجاد نمودند و به رغم مشارکت در بسیاری از حملات و عملیاتهای جنگی، مرتب از اهواز به شهر قم برای کسب دروس علوم دینی در حوزه ی علمیه قم مسافرت می کرد و تا آنجا پیش رفت که توانست در مدت بسیار کوتاه و مثال زدنی وارد مرحله ی بحث خارج گردد که به خاطر هوشیاری فراوانش بود.
درعملیات کربلای دوم در حاج عمران شرق شهر سلیمانیه عراق در دهم شهریور ماه، آغاز شد و مرحوم چون عادت همیشگی اش در خط مقدم صف حمله ایستاده بود و به محض شنیدن صدای فرمانده که از آنها خواست از دشت مین گذاری شده عبور نمایند.
او و گروهی از برادران مؤمنش در حالیکه با صدایی بلند که قلبها را می لرزاند فریاد می زدند یا حسین یا حسین (ع) یا زهرا یا زهرا(س) به پیش رفتند. در همان ثانیه ها و در حین عبور از منطقه ی مین گذاری شده، در معرض اصابت تیرهای دشمن در ناحیه ی سینه قرار گرفت و در حالیکه چون یاران امام حسین لبیک می گفت به شهادت رسید.
لازم به ذکر است، پرونده و اسناد این شهید والا مقام در بنیاد شهید استان قم موجود می باشد و مزار این شهید در گلزار شهدای علی بن جعفر استان قم می باشد.
در ادامه وصیت نامه این شهید بزرگوار را می خوانید.
بسمه تعالی
همیشه در شبهای ماه مبارک رمضان هنگامیکه دعای افتتاح را می خوانیم و به این بخش می رسیم (لیله القدر و حج بیتک الحرام و قتلا فی سبیلک فوفق لنا..) این سوال برایم پیش می آید، که آیا این کلمات را جدی می گوییم یا خیر؟ آیا به حقیقت در آرزویشان هستیم؟
آیا در آرزوی شهید گشتن و رسیدن به رضوان و دیدار خدای تعالی هستیم؟ یا اینکه فقط به صورت دعا این کلمات را بر لبانمان زمزمه می کنیم؟ آیا از ته قلب می خواهیم و آرزومندیم که در نزد خداوند شهید گردیم؟ امیدواریم که خداوند این سخنان ما را باور نماید.
همین طور عبارت زیارت مبارکه (یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزاً عظیما) نمی دانم آیا این سخن را همین جوری میگوییم و یا واقعا حقیقت آن را می خواهیم؟ به گونه ای که واقعا از یاران امام حسین (ع) در دنیا و آخرت باشیم؟
اگر اینگونه است که باید در این دنیا در مسیر امام حرکت کنیم و هر کاری که ایشان انجام دادند، انجام دهیم و قدم به قدم در پشت سر ایشان حرکت نماییم تا در آخرت نیز با او باشیم، با یاوران ایشان در اعلی علّیین، در بهشت خداوند سبحان.
خواهران و برادران عزیزم: من اینها را می گویم و نمی دانم آیا آنچه که می گویم حقیت است یا خیر؟ و آیا واقعا از قلبم برخاسته است؟
اینها را نمی دانم، خداوند متعال خود می داند. اما من امیدوارم که یک روز دیر یا زود، شهید شوم و به برادرانم که در ایمان و شهادت از من سبقت گرفته اند ملحق شوم.
چند روز پیش ده تن از برادرانمان که در رأس آنها حاج ابو صالح و سید ابوحسین هاشمی و دیگران بودند به شهادت رسیدند و به آن درجه رفیع دست یافتند و به نزد امام حسین (ع) شتافتند تا به ایشان بگویند: ما هنگامیکه در دعاها می گفتیم: "اللهم ارزقنی الشهاده مع الحسین، اللهم وفقنی للأخذ بثآر الحسین مع امام منصور من اهل بیت محمد (ص) " حقیقت را به تو گفتیم. سرور و مولایمان آنچه را که وعده داده بودیم راست بود و اکنون به نزد تو آمده ایم. ابوصالح و ابو حسین هاشمی اینگونه خواهند گفت و البته همه ی شهدایی که با عهدی که با خدا بستند صادق بودند.
خداوندا ما را از زمره ی کسانی قرار بده که با عهدی که با تو بستند صادق بودند و تغییر نکردند. برادران عزیز و دوستانم: در هر مکانی هر کجا که باشیم در ایران و یا جای دیگر، در عراق و یا مکانی دیگر، اسلام ما را با یکدیگر جمع کرده است،
قرآن ما را به یکدیگر نزدیک کرده است، محمد و علی و رمز توحید به خداوند سبحان و متعال، اهل بیت (ع) و عشق آنها ما را به گرد یکدیگر در آورده است. هر کجا که باشیم خداوند را با هر کلمه ای تصدیق می کنیم و با هر عمل و فعلی از حقیقت و صداقت رویگردان نمی شویم که صداقت امانت و وسیله ی نجات آدمی است. خداوند مرا در کلام، رفتار و عملم صادق بگردان، در نیت و در مسیرم نسبت به خود صادق بگردان. پروردگارا ما به تو ایمان آوردیم ما را به راه راست خود هدایت کن.
برادران عزیزم آرزویم این است که در این ایام با نیروهای جبهه مشارکت داشته باشم. آرزومند بهترین لحظات در زندگی ام هستم.. خانواده ام را فراموش کرده ام، همسرم را، همه چیز را؛ در این ایام روزهایی در غایت لطافت و شیرینی را سپری می کنم، با روحیه ای عالی.
برادران هر شب در اینجا امام حسین (ع) را با زیارت مقدس عاشورا زیارت می کنند و نجوا گر و آرزومند می خواهند، که با او و سربازان او باشند و در زمره ی یاران باوفای ایشان قرار بگیرند.
امام حسین (ع) می فرمایند: یارانی بهتر از یاران خویش در زمین نمی شناسم. همه چیز را در پس خود رها کردند و به ایشان پیوستند؛ در حالیکه مردم از مغرب و مشرق زمین بر علیه آنها جمع گشته بودند آنها را محاصره و آب را بر آنها بستند و از همه سو با نیزه و شمشیر بر آنها حمله کردند.
با همه ی اینها گروهی با ایمان که حق آنها را رهبری می کرد، اباعبدالله الحسین (ع) رهبری می کرد، تا پای جان ایستادگی کردند. آن گروه اندک ماندند تا در راه خدا مبارزه کنند و با جانهای عزیزشان در راه حسین (ع) فداکاری کردند و از هیچ فداکاریی فروگذاری نکردند؛ تا اینکه همگی به شهادت رسیدند.
اینجا در میان این نیروها در این پادگان و در میان این جوانان همان روحیه را می بینم. هنگامی که به یک نفر مأموریتی داده می شود به سوی اسلحه اش خیز بر می دارد.
آن چنان که حتی فراموش می کند کفشش را بپوشد و یا کمربندش را ببندد، فقط می خواهد به میدان جنگ برسد. می خواهد، آرزویش برای اینکه از اصحاب حسین (ع) باشد، تحقق پیدا نماید.