زندگی نامه/
پنجشنبه, ۲۳ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۳۱
در زندگی نامه شیهد مهدی برقعی از زبان پدرش آمده است: 16 سالش بیشتر نبود که شهید شد ولی مثل یک مرد کامل به پدر و مادرش احترام می کرد. در ادامه زندگی نامه این شهید والامقام را می خوانید.

به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید مهدی برقعی در دوم دی ماه 1346 در یک شب برفی که بسیار شب سردی بود و برف سنگینی می آمد و مقارن با شب شهادت امام علی ع بیست و یکم رمضان در سحرگاه به دنیا آمد.

از زبان پدر شهید می خوانید؛
در مدرسه امیر کبیر باجک دوران ابتدایی و راهنمایی را به تحصیل پرداخت دوران دبیرستان را هم در دبیرستان امام صادق درس خواند.
در سال دوم دبیرستان 2 بار به جبهه رفت.

به کردستان و به مهران رفت سال سوم دبیرستان به کل به جبهه رفت.

در دوران دبیرستان مسئول بسیج دانش آموزی آنجا بود.

در هفته 2 بار دانش آموزان را آموزش می داد و پس از آن در تابستان به جبهه رفت.


بعد از اینکه جنازه اش را آوردند چهره اش بسیار شاداب بود و کسی باور نمی کرد که شهید شده باشد.
بچه ای بسیار خون گرم و متواضع بود.

16 سالش بیشتر نبود که شهید شد ولی مثل یک مرد کامل به پدر و مادرش احترام می کرد.
شهیدان حمید آوری و حمید اصفهانیان و حمید آذرپناهی از دوستان صمیمی مهدی بودند و با هم دوران کودکی و نوجوانی را پشت سر گذاشتند و هر 4 نفر با هم شهید شدند؛ الان پس از چندین سال، رفیق و دوست و فامییل همه و همه از او به نیکی یاد می کنند.
وقتی که در پنجوین بود ما در مریوان بودیم؛ نمی دانستم که مهدی شهید شده و به قم آمدم دیدم در نماز جمعه که بودم آیت الله دیباجی و شهید زین الدین و بچه های لشکر به منزل ما آمدند و از ما بازدیدکردند؛ آقای دیباجی گفت: مهدی زخمی شده است و در یزد است من خطاب به شهید زین الدین گفتم که یک آدرس از بیمارستان بده که به سراغ مهدی برویم.
یک مرتبه آقای دیباجی گفت: برای تو بیمارستان با بهشت معصومه فرقی دارد؟ من گفتم: که هر چه خدا بخواهد. همانجا بود که متوجه شدم مهدی شهید شده است.
الان مزار او و دوستانش در قطعه 4 گلزار شهدا می باشد.


از مادر شهیدمی خوانید؛

بسم الله الرحمن الرحیم
از دوران نوزادی که در شبهای قدر به دنیا آمد من هنوز وضع حمل نکرده بودم، هر فرصتی پیدا می کردم سوره ی حمد و اخلاص را می خواندم و از خداوند می خواستم که فرزندی مومن به ما عطا نماید.

پس از به دنیا آمدن او نوزادی نورانی بود و حتی برای افراد غیر از خانواده نیز بسیار دوست داشتنی بود.
از زمانی که خودش را شناخت سعی در جذب محبت دیگران داشت؛ بسیار مطیع بود.

من او را خیلی محدود نمی کردم ولی برای همه کارها از من نظرخواهی می کرد. در بچه داری هم خیلی مرا کمک می کرد.

پس از به دنیا آمدن مهدی خداوند چند فرزند دیگر هم به من عطا کرد. من دختر نداشتم اما با وجود مهدی احساس کمبود نمی کردم. خیلی دوست داشتنی بود.
پس از رسیدن به دوران جوانی عشق امام در او زیاد شد. با نوار قرآن می خوابید و همیشه آرزو داشت که قبر امام حسین (ع) را زیارت کند. ان شا الله در آن دنیا امام و مولایش را زیارت کند.


وقتی که می خواست به جبهه برود برای آخرین بار، از ماشین جا ماند.

عموی او از روی مهربانی گفت: خوب دیگر نمی خواهد بروی؛ ولی او در جواب گفت: من حتما باید به هدفم برسم و به اجبار با پدرش به عوارضی رفت و آنجا سوار ماشین شد.
پدر شهید: دوستان شهید که الان در قید حیاتند و هر کدام دارای پستی هستند هنوز وقتی که ما را می بینند به ما ابراز محبت می کنند.
مادر شهید: مهدی هیچگاه بی کار نبود و همیشه سعی می کرد که مطالعه کند یا در دبیرستان فعالیت داشت و یا کارهایی که نیاز بود انجام دهد انجام می داد.
آرزو می کنیم که خون شهدا در اعمالمان اثر کند و پایمال نشود.

وی سرانجام در 30 ابان سال62 در عملیات والفجر به عنوان امدادگر رزمی شرکت داشت و با اصابت ترکش به ران پای او به شهادت رسید.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده