حُجب و حیا از صفات و خصوصیات شهید «سید مهدی اسماعیلیان»
به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید سید مهدی اسماعیلیان در سال 1341 در شهر مقدس قم و در خانواده ای مذهبی، فرزندی از سلاله پاک حضرت زهرا سلام الله علیها به دنیا آمد.
نامش را مهدی نامیدند. آنچه عشق به خدا و خاندان نبوت در افراد خانواده وجود داشت در او متجلی بود. هرچه که بزرگتر می شد زیباییهای باطنی اش بیشتر جلوه می نمود.
از زبان خواهر شهید اسماعیلیان می خوانید؛
مرحله جوانی اش، همزمان با شروع انقلاب بود. هر چه که عشق و شور جوانی بودهمه را در عشق به خدا منعکس کرد، فرشته ای بود در لباس انسان، وارهیده از علایق و دلبستگیهای دنیا، فعال و کوشا، دارای چهره ای مهربان و شاد. شور و عشق در چشمانش موج می زد، با اینهمه، دنیای درونش که هرگز ازآن سختی نگفت بسیار باشکوهتر و زیباتر بود.
آنچنان با حجب و حیا رفتار می کرد که انسان را ناخودآگاه به احترام وامی داشت و شرایط زمانه، زمینه را برای تجلی صفات و روحیات ذاتی او بیشتر فراهم کرد. درمساجد و مجلس و عزاداریها، در فعالیتهای سیاسی مربوط به دوران انقلاب و خلاصه،آنجا که خدا حضور داشت، حضور می یافت با وجود مشغله های بسیار از احوال دیگران غافل نبود. ازآنجا که اعتماد پدر و مادر را جلب کرده بود در کارهایش مورد تأیید و تشویق پدر و مادر قرار می گرفت. راه و هدفش را به خوبی پیدا کرده بود و باشور و علاقه مسیر زندگی پربارش را پیمود.
در سن هفده، هجده سالگی بود که برای اولین بار به جبهه رفت و مدتی در سومار فرماندهی گروهی از رزمندگان بسیجی را به عهده داشت و همچنین به تدریس بسیجیان محصل می پرداخت. کارهایش بی تظاهر و بی ریا بود. بدین سبب اطلاع چندانی از فعالیتهایش در دست نبود. در سال 62 در دانشگاه امام صادق در رشته الهیات قبول شد. خود اهمیت بسیار به تحصیل می داد و خواهر و برادرهایش را نیز به این امر سفارش می کرد.
او که همه فکر و ذکرش خدا بود، به صورت غیر منتظره ای به زیارت خانه خدا مشرف شد. سفری که بدون هیچ دغدغه و سروصدا، بسیار ساده و باشکوه و بالاخره آنچنان سعادت یافت که پس از چندی به زیارت خانه خدا هم توفیق یافت. آخرین دیدارمان بهمن ماه سال 64 بود، از دانشگاه به خانه آمده بود با روحیه ای متفاوت از قبل، غسل شهادت کرده ، از زندگی و خانواده دل کنده، نظر به وجه الله نموده و به سوی او می رفت. و ما را یارای خداحافظی نبود.
او در مدرسه عشق تعلیم یافته و مربی و الگوی ما بود. یاد خدا، یاد صبر زینب، یاد حماسه حسین بن علی(ع) به ما قوت بخشید، صبر پیشه کردیم و او را به خدا سپردیم در حالیکه دل همچنان او را می طلبید.
سید مهدی در عملیات والفجر 8 در منطقه فاو شرکت کرد و درآنجا مفقودالاثر و جاویدان اثر شد. مدتی بعد وصیتنامه اش به دستمان رسید. آرزو کرده بود مفقودالاثر باشد، شاید برای تمسک جستن به جده اش حضرت زهرا سلام الله نخواست خاکش سرمه چشم خانواده باشد و یا که عشق به خدا این چنین ایجاب می کند که اگر جان از آن خداست، تن نیز از او باشد. حتی سید مهدی به ما اجازه نداد در فراقش اشک بریزیم و آن را نیز از برای حسین بن علی و یارانش می خواست. همانطور که پدر ومادر تاب فراق سید مهدی را نداشتند او نیز طالب دیدارشان بود و مدتی نگذشت که آنها را به منزل و جایگاه رفیع خود دعوت کرد و برای همیشه بهار خانواده اش به خزان بی پایان تبدیل شد.
و این برگ سبزی بود از بهار زندگی پربرکتش، او که با نردبان شهادت از زمین به آسمان و از اسفل به اعلی پرکشید، عشق خدا چنان متن وجودش را به طلا تبدیل کرد که این دنیای خاکی ظرفیت وجودش را نداشت. او قصد رفتن کرد و ماندنی شد. نیت نیستی کرد و هستی شد. خود را فانی کرد و باقی شد.
وی در تاریخ شانزدهم بهمن ماه 1364 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.