خاطره/
شنبه, ۲۲ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۳:۱۴
در خاطرات شهید محمد کرمانیها می خوانید: برای اینکه از طرف مسجد محل صلاحیت رفتن به جنگ را کسب کند دو سال به فتوکپی شناسنامه‌اش اضافه کرد و افرادی که در مسجد صلاحیت ها را تعیین می کردند از این کار او مطلع نشدند.

به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید محمد کرمانیها در تاریخ یکم دی ماه 1345 در خانواده ای مذهبی و با تقوا در شهر قم به دنیا آمد.

روایت شهیدی که تاریخ شناسنامه اش را تغییر داد

وی پس از چندی مجاهدت در تاریخ دهم اردیبهشت ماه 1361، در جبهه حق علیه باطل در برابر هجوم مزدوران رژیم بعث عراق به شهادت رسید.

در ادامه خاطراتی از زبان پدر این شهید والامقام را می خوانید.

قبل از جنگ مشغول تحصیل و کمک به پدرش بود.

وقتی که می خواست جنگ شروع شود با دوستان خود در مسجد محل پایگاهی درست کردند.

او روزها به مدرسه می رفت و شب ها در مسجد با دوستان خود فعالیت می کردند تا این که وقت امتحانات پایان ترم فرارسید و در حال برگزاری امتحانات گفت: من علاقه دارم به جبهه بروم.

پدرش با این کار او مخالف بود و عقیده داشت که محمد باید درس و تحصیلاتش را ادامه دهد محمد قبول نکرد و برای اینکه از طرف مسجد محل صلاحیت رفتن به جنگ را کسب کند دو سال به فتوکپی شناسنامه اش اضافه کرد و افرادی که در مسجد صلاحیت ها را تعیین می کردند از این کار او مطلع نشدند و برای آن شهید فرم حضور در جبهه را پر کردند.

و هنگامی که پدرش علاقه زیاد او را برای رفتن به جنگ و دفاع از خاک میهن آگاهی پیدا کرد، مجبور شد تا فرم حضور در جبهه شد حدود 25 روز که از آموزش او می گذشت به شهر خود برگشت و به دیدن والدین خودش آمد.

آن هنگام، خاطره ای که مادر آن شهید از او دارد، گفته است:

که همان روز مادرش فهمید که پای محمد در آموزش جبهه آسیب دیده است، به همین خاطر مادرش از او خواست که برای بهتر شدن آن پای آسیب دیده اش مدت بیشتری بماند، ولی محمد قبول نکرد و در واکنش به این گفته مادرش جواب داد: از پول بیت المال 20 روز برای ما هزینه شده است، حالا من این جا بمانم من نمی توانم این کار را انجام دهم، بعد از مدت سه روز دوباره محمد عازم جبهه شد.

بعد از 20 روز که آموزش آن ها به اتمام رسید آن ها را با هواپیما به خط مقدم بردند و مادرش دیگر او را ندید، پس از یک ماه که در جبهه و در شهر شلمچه به مقام شهادت نائل گشت.

چون آن عملیات شبانه برگزار شد و هوا تاریک بود و جایی پیدا نبود، جنازه آن ها بدست عراقی ها افتاد و او را در همان جا زیر خاک کردند و چون نمی دانستند که او شهید شده یا به اسارت عراقی ها در آمده به خانواده آن شهید می گفتند.

چون عملیات در شب انجام شد و چشم جایی را نمی دید ما نمی دانیم که محمد اسیر عراقی ها شده یا این که به شهادت رسیده است و بعد از 5 سال که جنازه با پاک سازی پیدا شد و آن را تحویل خانواده اش دادند، خانواده او فهمیدند که جنازه پسرشان حدود 5 سال در اسارت عراقی ها بوده بسیار ناراحت شدند و این خاطره تلخی برای خانواده شهید بود.

خاطره ای دیگر از شهید محمد کرمانیها را از زبان پدرش می خوانید.

روزی محمد که درس می خواند از مدرسه برگشت و بسیار ناراحت و غمگین بود، او به خاطر ناراحتی و از روی اعتراض به والدین خود کتاب هایش را بر روی زمین پرتاب کرد، وقتی مادرش از او پرسید که چرا این قدر ناراحتی جواب داد: مادر ما که قرار است آخر در جنگ به شهادت برسیم؛ برای چه درس بخوانیم؟ درست است که وظیفه ما درس خواندن است، چون ما آینده سازان این جامعه هستیم ولی در حال حاضر وظیفه ما دفاع از خاک میهن است و من به هیچ عنوان حاضر نمی شوم درسم را بخوانم ولی نسبت به خاک مقدس کشورم جمهوری اسلامی ایران بی احساس باشم و از آن دفاع نکنم.

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده