نامه به یادگار مانده شهید «حسین رنجبر کرمانی»
به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید حسین رنجبر کرمانی در تاریخ هفتم فروردین ماه 1348 در شهر مقدس قم در خانوادهای مومن و متدین دیده به جهان گشود. پدرش حاج سید غلامرضا رنجبر کرمانی و مادرش فاطمه واقفی نام دارد که نتیجه تلاش این پدر و مادر، سرمایه ای چون شهادت فرزندشان بوده است.
شهید حسین مدتی پاسدار وظیفه بود تا این که به منطقه سردشت اعزام شد. او پس از چندی مجاهدت با منافقین کوردل و نیروهای نفوذی بعث عراق، در تاریخ بیست و هشتم مرداد ماه 1368 بر اثر اصابت تیر مستقیم به ناحیه سر به درجه شهادت نائل گشت. پیکر پاک و مطهر این شهید عالی مقام در تاریخ ششم شهریورماه 1368 در گلزار شهدا امامزاده ابراهیم به خاک سپرده شد.
در ادامه نامه ای که این شهید والامقام به خانواده خویش نوشته است را می خوانید.
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا با نام تو با یاد تو و برای تو؛ به نام و نواهی الهه عشق، به نام همیشه الهه نور، به نام تاشور الهه خشم
و به نام الله که باطل کننده بهر الهی است.
آغاز می کنم نامه از اعماق وجودم به خدمت خانواده عزیزم و سلامی دارم نه به گرمی این آفتاب سوزان تابستان و نه به سردی پائیز بلکه سلامی برخاسته از اعماق قلبم که به عکس جان پژمرده و بی روح مملو از عشق و محبّت نسبت به شما عزیزان باشد. سلامی از قلب خسته و غریب این حقیر بر قلوب شاد شما.
امیدوارم ک همچنان با شادی و خرّمی روزگار را پشت سر بگذارید و ان شاء الله هر کدام در کار خود موفق و کامیاب باشید و به حمد الله و به لطف و به عنایات الهی حال فرزند حقیرتان نیزخوب است.
هیچگونه نگرانی نیست جز فراق یکایک شما سروران عزیز. سلام این حقیر را بپذیرید و اگر در نوشتن نامه کوتاهی شد مرا ببخشید و در اینجا جا دارد باز هم از یکایک شما عزیزان و شما پدر و مادر گرامی ام طلب بخشش بنمایم و همینطور از یکایک خواهران عزیزم اعظم و اکرم و معصوم و طاهره و منیره و مریم و سمیه.
شما را به خدا اگر از برادر حقیرتان ناراحتی و آزاری دیدید به لطف و بزرگی خود این حقیر را عفو کنید، شاید باور نکنید که من نمی دانم چه علتی است که من همواره در صدد عذر خواهی از شما خانواده عزیزم هستم.
نمی دانم شاید در حق شما خیلی بدی کردم به هر حال امیدوارم که مرا ببخشید.
در اینجا جا دارد سلام و عرض ادب داشته باشم خدمت برادر عزیزم و خانواده محترم ایشان همچنین پدر و مادرخانم ایشان؛ امیدوارم که حال شما نیزبه لطف الهی خوب باشد.
همچنین سلام بر برادران عزیزم عباس آقا و آقا ابوالفضل؛ امیدوارم که شما نیز در پناه توجهات الهی در کارهایتان همواره موفق باشید تا فراموش نکردم که البته نمی شود که فراموش کرد؛
سلامی هم داشته باشم به تمام نور چشمان عزیزم، محمد، منیژه، افسانه، محسن و محمد حسین و عطیه و شاید هم یکی دیگر که تا این تاریخ یعنی هشتم مردادماه 1365 هنوز من خبری در این رابطه ندارم.
خب از فرستادن سلام که بگذریم باید یگویم که تا همین تاریخ هیچ نامه ای از شما بدست من نرسیده و من هر بار که نامه می آورند سخت منتظر بودم که متأسفانه دست خالی بر می گشتم، به هر حال امیدوارم که هر چه زودتر نامه از شما بدست من برسد؛
خصوصا معصوم، طاهره، نیره و اعظم و اکرم و کلیه بچه ها منتظر نامه تان هستم.
راستی دوست داشتم از وضع کار نامه و درس شما خواهران عزیزم اطلاعی داشته باشم؛ به هر حال اگر دوست داشته باشید مرا با اطلاع سازید.
دیگر عرضی ندارم، جز دوری شما.
ضمنا به تمام اقوام و آشنایان سلام مرا برسانید؛ خصوصا مادر بزرگ و دایی جواد و عمه و بقیه؛ دوستدار یکایک شما عزیزان، حسین.
افسوس که زمان به عقب باز نمی گردد، پس باید به روزهای خوش گذشته گریست.