بازخوانی شهادت 18 بانوی شهید فاطمیه قم در سالروز بمباران «بیت مومنیها»
به گزارش نوید شاهد استان قم، سخنان رهبر معظم انقلاب و آیتالله جوادی عاملی و قسمتی از زندگینامه مادرانی که زهراگونه در عزای دختر رسول خدا شرکت کردند و از فرش تا عرش سبکبال پَر گشودند.
گفتنی است؛ این روایت تحت عنوان «روضه آخر» توسط هیئت محبین اهل بیت استان قم جمعآوری شده است.
بسمالله الرحمن الرحیم
طلیعه
امام خامنهای (دام ظلهالعالی):
[زنان شهید] لشکری از فرشتگان [بودند] که از جان مقدس خویش در راه اسلام مایه گذاردند، تماشاچی نبودند و قدم در میدان عمل نهادند و در نقش معماران ایران جدید ظاهر شدند. اینان زنان بزرگی بودند که تعریف جدیدی از «زن» به شرق و غرب ارائه کردند. زن مسلمان ایرانی، تاریخ جدیدی را پیش چشم زنان جهان گشود و ثابت كرد كه میتوان زن بود، عفیف بود، محجّبه و شریف بود و در عین حال در متن و مركز، نقش آفرینی كرد و فتوحات بزرگ به ارمغان آورد. (پیام به کنگرهی «هفت هزار زن شهید کشور» 16/12/1391)
روایت شهادت 18 شهید روضه فاطمیه قم
این واقعه در روز چهارشنبه، ساعت ۱۶ و ۳۰ دقیقه بیست و چهارم دیماه سال ۱۳۶۵ مصادف با سالروز شهادت حضرت زهرا(س) و مقارن با عملیات کربلای ۵ با «رمز یا زهرا» در ذهن عشاق الزهرا (س) ثبت و درج شده است.
معراج شهدای این رخداد، منزل یکی از سادات مؤمن در خیابان انقلاب، چهارراه سجادیه، خیابان سمیه کوچه ۴۴ بوده است.
این جنایت جنگی، اولین بمباران هوایی به منازل مسکونی در شهر مقدس قم بوده است.
تعداد شهدای این واقعه، ۱۸ نفر بودند که از این تعداد، 14 نفر در گلزار علی بن جعفر(ع) قم، یک نفر در بهشت زهرای تهران و سه تن از آنها در گلزار شهدای شهر خشت از توابع شهرستان کازرون استان فارس به خاک سپرده شدهاند.
معراج شهدای فاطمیه، در سال ۱۳۹۳ به همت هیئت محبین اهل بیت(ع) و با مساعدت مؤمنین و پیگیری و همراهی جمعی از خانوادههای معظم شهدا، برای برگزاری محافل نورانی اهلبیت (ع) بازسازی و احداث شد.
شرح واقعه
فاطمه همسر سید علی مؤمنی حبیب آبادی، علاقه ویژه ای به برگزاری روضه فاطمیه داشت. آنها وقتی در نجف بودند با عشق و ارادت خاصی به مدت سه روز این مراسم را برگزار میکردند. وقتی هم که با روی کار آمدن صدام و اخراج خیلی از ایرانی ها از عراق به قم آمدند، برگزاری این مراسم در جوار حرم حضرت فاطمه معصومه(س) مفهوم ویژه و نشان از عشقی تمام نشدنی داشت. روز حادثه همسرش به حبیب آباد اصفهان رفته بود.
سیدعلی مؤمنی شش دختر و سه پسر داشت. در ایام برگزاری روضه فاطمیه، «فخرسادات» دختر بزرگش برای زیارت حضرت زینب (س) به سوریه رفته بود. اشرف سادات و زهرا سادات برای تدارک مقدمات روضه به منزل پدری آمده بودند. سیدمصطفی آن روز به مدرسه رفته بود و در نوبت بعدازظهر کلاس داشت. «زکیه سادات»، «طیبه سادات» و «طاهره سادات» در منزل حضور داشتند و «سید محمد» پسر بزرگ سیدعلی، به جای پدر، روضهخوان مجلس بود.
از میان فرزندان سید علی، ارادت «طیبه سادات» چهارده ساله به حضرت زهرا رنگ و بوی دیگری داشت و آنقدر خالصانه بود که دو هفته پیش از مراسم، همه وسایل و امکانات لازم را تهیه میکرد و به کسی اجازه نمیداد به او کمک کند. طیبه سادات در تمام طول زندگی کوتاهش، اهل نماز شب بود و نمازهای واجبش را با اهمیت و دقت ویژهای اقامه میکرد.
مراسم آرام آرام، آغاز میشد. طیبه سادات و طاهره سادات مشغول پذیرایی شدند. یکی چای و دیگری کیک تقسیم میکرد. جمعیت هر لحظه بیشتر میشد. طاهره با اینکه هنوز به سن تکلیف نرسیده بود، علاقه فراوانی به رزمندگان و خدمت به آنان در پشت جبههها داشت و در عین حال حجاب و پوشش خود را در مقابل نامحرمان حتی شوهران خواهرهایش با جدیت رعایت میکرد.
زهراسادات بعد از ازدواج نیز مرتب در این مراسم شرکت میکرد. سیدمرتضی، بعد از تولد فرزندش به همسرش گفت: برای فاطمه سادات چه دعایی کنیم؟ زهراسادات گفت: «از خدا بخواهیم، شهادت در نسل ما استمرار داشته باشد.» پس از این دعای خیر، گویا فرشتههای ملکوت آمین گفته باشند، با فاصله کوتاهی این دعای خیر در حق این طفل شیرخواره مستجاب شد. روز قبل از واقعه فاطمه سادات هفت ماهه، به همراه پدر و ماردش برای شرکت در مراسم فاطمیه عازم قم شد.
آن روز، مراسم بسیار شلوغ شد. سابقه نداشت، روز اول این همه عزادار بیایند. از طرفی برای زهراسادات جای تعجب بود زنان والامقامی که اغلب از خانوادههای معظم شهیدان بودند، چرا نسبت به برداشتن کیک پذیرایی، از یکدیگر سبقت میگیرند، مگر چه اتفاقی افتاده؟! اما او با ارادت هرچه بیشتر پذیراییاش را انجام میداد. زهراسادات برای پر کردن سینی چای به کنار سماور رفت. از خواهرش پرسید، علت این ازدحام و شلوغی چیست؟ خواهرش پاسخ داد، همسایه ما حاج خانم طباطبایی خواب عجیبی دیده است.
«خانم طباطبایی دیشب خواب دیده، حضرت زهرا با سه تن از زنان بهشتی با جمال و جبروت و هیبت خاصی وارد منزل سیدعلی مؤمنی میشوند. عدهای از بانوان عزادار پشت سر حضرت وارد منزل شدند، وقتی حضرت به این مکان رسیده، سجاده خود را پهن کرده و مشغول نماز شدند و تعدادی از زنان به او اقتدا کردند. پس از اتمام نماز، حاضران دست حضرت را بوسیدند در حالیکه ایشان با احترام فرمودند: «این مجلس مورد رضایت ماست.» سپس با شوکت و عظمت، منزل سید علی را ترک کردند.
خانم طباطبایی آنقدر از مشاهده این خواب خوشحال و شاد بود که آن روز صبح، سراغ همه همسایهها رفته و یکی یکی همه را دعوت کرده بود. ساعت چهار بعدازظهر، در آن روضه افراد بسیاری به نیت گرفتن حاجت و شادمان از اینکه این روضه مورد قبول حضرت فاطمه (س) است، آمده بودند.
«سید محمد مؤمنی» از طبقه بالا به پایین آمد و با صلواتی در اتاق پذیرایی برروی صندلی نشست و تمام مجلس یک صدا برای شروع روضه صلوات فرستادند. سید محمد با لحن حزین و دلنشین روضه حضرت زهرا (س) را آغاز کرد. دلهای شکسته میباریدند. فرازی از دعای توسل در حال قرائت بود که ناگهان صدایی شبیه صوتی ممتد و ردشدن هواپیمای جنگی به گوش رسید. دیوار صوتی توسط جنگندههای دشمن بعثی شکسته شد. صدا بسیار نزدیک و گوشخراش بود. یکباره هواپیما از بالای منزل سیدعلی عبور کرد. فاطمه با صدای هواپیما به سقف خیره شد. در کمتر از چند ثانیه ناگهان سقف اتاق ترک خورد. نفسها در سینه حبس و گویا زمان متوقف شد. وقتی هواپیمای عراقی رد میشد، کسی باورش نمیشد که آن هواپیما این مجلس را نشانه رفته باشد. تا لحظاتی سکوت همراه با شوک در همهجا حاکم شد. ناگهان در یک لحظه سقف فرو ریخت و همهجا تیره و تار شد. گرد و خاک زیادی به هوا برخاست. هواپیمای بعثی دشمن خیمه مشتاقان و شیفتگان فاطمی را با شلیک راکتی به آتش کشید و خیل دوستداران مادر سادات را پهلو و کمر شکست.
سقف خانه به همراه کتابخانه و وسایل طبقه بالا به پایین فرو ریخت و در طبقه پایین آوار شد. صدای شیون و نالهی زنان شنیده میشد که شهادتین و ذکر «یازهرا»، «یازهرا» میگفتند. مردم از هر سو برای کمک به عزاداران فاطمی میآمدند. تلاشها ثمری نداشت. پیکر بانوان مظلوم زیر آوار بود و هنوز صدای «شهادتین» و «ای خدا... ای خدا» به گوش میرسید. وقتی مرضیه سادات قائم مقامی را از زیر آوار بیرون کشیدند، باوجود وخامت احوال، چادرش را روی صورتش میکشید.
آری! گویی حضرت زهرا (س) با آن نمازی که در مجلس روضهشان خوانده بودند، سند عروج «18» مهاجر بهشتی (که 9 نفر از خانواده مؤمنی و 9 نفر از همسایگان بودند) را امضا کردند و همه آن شیداییان را تا بهشت رضوان حق بدرقه کردند. آری مادران شهیده و باردار در این مجلس روحانی در مظلومیت و عروجشان به بزرگ بانوی عالم خلقت اقتدا کردند و برای همیشه آسمانی شدند.
شرح حال تعدادی از شهدای روضه فاطمیه
«هریک از ۷ ماهه تا ۷۵ ساله ماجرایی شنیدنی دارند...»
فاطمه سادات حسینی هرندی (۷ ماهه)
برای اولین بار پیراهن مشکی را در هفت ماهگی و روز شهادت حضرت زهرا (س) تنش کردم.
همه چشم دوخته بودیم به آمبولانس که ببینیم چه افرادی را از آن بیرون میآورند. فاطمه سادات 7ماهه را روی دست یکی از امدادگرها دیدم. تمام لباسهایش پاره پاره شده بود و ... دویدم جلو و گفتم:
- بدید، میخوام شیرش بدم....
- مگه مادرشی؟!
- بله!
- زود قایمش کرد...
شهیده طیبه سادات مؤمنی (14 ساله)
چهارده سالش بود. علاقه خاصی به حضرت زهرا (س) داشت، تا جایی که دوست داشت تمام کارهای روضه را خودش به تنهایی انجام دهد.
در اطاعت از مادر گوی سبقت را از همگان ربوده بود. خلوتترین جای منزل، محل نماز طیبه بود و سرانجام مصلایش معراج او شد و در سجده گاهش به شهادت رسید.
شهیده نسرین استوان (28 ساله)
پنج ماهه باردار بود. روز روضه یک چادر نو سرش کرده بود. تعجب کردم! بهم گفت:
سادات خانوم، من چادر نو پوشیدم، که اولین بار باهاش بیام روضه، تا برام خوش یمن باشه.
ان شاءالله مبارک باشه.
توی بیمارستان یک لحظه دیدم که با چادر خونینش او را به سایر شهدا ملحق میکردند؛ عجب چادر بابرکتی!
شهیده صدیقه صمصامی(28 ساله)
خودم مرتب به عنوان رزمنده میرفتم جبهه. نقطه ضعفش را پیدا کرده بودم و گاهگاهی سر به سرش میگذاشتم. یک روز کنار هم نشسته بودیم و صحبت میکردیم، من ازش پرسیدم نظرت در مورد این هواپیماها که میآیند چیست؟ ممکن است در این بمبارانها مسئلهای پیش آید.
- گفت: من اصلاً نگران نیستم.
گفتم شما که بله!! بادمجان بم آفت ندارد، هیچ اتفاقی برای شما نمیافتد ان شاءالله! ما میرویم جبهه و شهید میشویم و شما میشوید همسر شهید و خدا افتخار همسر شهید را نصیبتان میکند.
قیافهاش گرفته و درهم شده بود سکوت کرد و بعد گفت: نه من اصلا راضی نیستم شما شهید شوید دوست دارم خودم به شهادت برسم و همانجا برای شهادتش دعا کرد.
در نهایت او از من جلو زد و شهید شد و من شدم همسر شهید...
شهیده راضیه سادات قائم مقامی (40 ساله)
یک روز از شهادتش گذشته بود. درِ سردخانه بر اثر چکه های آب کولر یخ زده بود. وقتی با آقایان بنیاد شهید میخواستند وارد شوند، این شهیده دستش را روی صورتش حائل کرد. همه ناخودآگاه تکبیر گفتیم و فهمیدیم که حتی پس از شهادتش راضی نیست هیچ نامحرمی صورتش را ببیند. همچنین بعد از غسل، هنگام تدفین که میخواستند صورت او را باز کنند، دوباره دست خود را جلوی صورت حائل نمود و همه فهمیدند شهید میخواهد نامحرم آنجا نباشد.
شهیده لعیا سادات طباطبایی (70 ساله)
پیرزنِ تنهایی بود که بسیار متدین و به اهل بیت و سادات عشق میورزید.
مداومت یاد مرگ و معاد داشت. هرشب قبل از خواب، آداب کامل میّت را انجام میداد و مهیای مرگ میشد. چون تنها زندگی میکرد، گاهی شبها در خانهاش را باز میگذاشت و به همسایهها میسپرد. اگر فردا صبح دیدید درب خانهام هنوز باز بود، یعنی من مردهام!...
شب قبل از آن مجلس روضه، خواب دیده بود که حضرت زهرا تشریف آوردند همین جا جلو ایستادند، اقامه نماز کردند، تعدادی از خانمها به ایشان اقتدا کردند. همسایهها را هم خبر داده بود که اینجا امروز خبری هست، حتماً بیایید. آن روز مجلس روضه خیلی شلوغتر از همیشه شده بود...