گفتگو با مادر انقلابی شهیدان «احمدپناهی»؛
مادر شهیدان احمدپناهی گفت: «هنوز سه پسرم و شوهرم هستند و ان‌شاءالله که آنها هم در راه خداوند به شهادت برسند و این را تمام دنیا بدانند که خون شهدا به هیچ وجه پایمال نمی‌شود.»

به گزارش نوید شاهد سمنان، زکیه نصیری مادر شهیدان سید جمال و سید مهدی احمدپناهی و خواهر شهید محمدکاظم نصیری ضمن تبریک به مناسبت ولادت با سعادت حضرت فاطمه زهرا (س) در گفتگو با نوید شاهد با بیان اینکه درخصوص شهدا هرچه سخن بگوییم، کم گفته‌ایم گفت: سید جمال بچه بسیار صبوری بود. او درس‌خوان بود و چندین مرتبه از مدرسه، لوح تقدیر دریافت کرد. خیلی خوش اخلاق و کمک حال من و پدرش بود. درخصوص روشنگری درباره مسائل انقلاب، خیلی فعال بود.

ی

پس از پیروزی انقلاب که چند تن از دوستانش به شهادت رسیدند، می‌گفت: «همه دوستانم شهید شدند و فقط من مانده‌ام، من لیاقت شهادت را ندارم.» جنگ که شروع شد، آمد پیش من و گفت: «می‌خواهم به جبهه بروم.» او و برادرش سید جلال [۱] شناسنامه‌های‌شان را دست‌کاری کردند و به جبهه رفتند. سید جمال در دوران جبهه درس خواند و دیپلم گرفت.

اسامی شهدا را در رویا دید

مادر شهیدان احمدپناهی اضافه کرد: هروقت دوستانش شهید می‌شدند گریه می‌کرد و می‌گفت: «چرا من لیاقت شهادت را ندارم.» روزی سید جمال به من گفت: «شهید یداللهی را در خواب دیدم و به من پرونده‌هایی را داد و گفت این پرونده‌ها را در قفسه بگذار.» شهید یداللهی به سید جمال می‌گوید: «چرا مهمان من نمی‌شوی؟» سید جمال می‌گوید: «من لیاقت شهادت ندارم.» شهید یداللهی می‌گوید: «اسم شهدا در این پرونده ثبت شده است.» مثل اینکه سید جمال اسم خودش را در لیست شهدا می‌بیند تا اینکه در نوزدهم اسفند ۱۳۶۵ در شلمچه در سن بیست و دو سالگی به آرزویش رسید. چون نصف سرش را ترکش برده بود نگذاشتند پیکر فرزندم را ببینم. بعدها در فیلمی که از او گرفته بودند توانستم پیکرش را ببینم.

مادر! خداحافظ، شهادت!

نصیری درخصوص سید مهدی خاطرنشان کرد: در مراسم سید جمال، سید مهدی هر وقت من را می‌دید، می‌گفت: «مادر برای شهادتم دعا کن.» سید مهدی تازه ده روز بود که به جبهه رفته بود. به او گفتم: «هنوز جبهه نرفته، چرا عاشق شهادت شدی؟» گفتم: «اول مثل برادرت خدمت کن، بعد آرزوی شهادت کن.» سید مهدی بعد از مراسم سید جمال، چون در قم طلبگی می‌خواند به آنجا رفت و پس از چهار ماه در تیر ماه بازگشت و گفت: «می‌خواهم به جبهه بروم.» سید جلال همیشه به من می‌گفت: «مادر! دعا کن در کارهایم موفق باشم» اما سید مهدی همیشه آرزوی شهادت داشت. موقع رفتن، گفت: «مادر! خداحافظ، شهادت!» اصلا فکر شهادت سید مهدی نبودم. احساس می‌کردم اگه قرار است کسی شهید شود، سید جلال است. اما ده روز پس از اعزام، خبر شهادتش را در بیست و نهم تیر ماه ۱۳۶۶ برایم آوردند؛ فاصله شهادت سید جمال و سید مهدی تنها چهار ماه بود.

مانند حضرت زینب (س) پیکر شهیدم را نشناختم

مادر شهیدان احمدپناهی خاطرنشان کرد: سید جلال خبر شهادت سید مهدی را برایم آورد و من که در فکر شهادت سید جلال بودم، اصلا باورم نمی‌شد که سید مهدی به شهادت رسیده است. سید جلال نمی‌گذاشت پیکر سید مهدی را ببینم. خیلی به او اصرار کردم تا اجازه دهد پیکر فرزندم را ببینم. چون چهره سید مهدی سوخته بود و قابل شناسایی نبود، گفتم: «اگر شاهد عادلی نداشتم، باور نمی‌کردم که این سید مهدی است؛ مانند حضرت زینب که گفت آیا تو حسین منی؟» سید مهدی بچه بسیار مبارزی بود. امر به معروف و نهی از منکر را همیشه انجام می‌داد؛ یعنی طوری شده بود که وقتی در خیابان می‌رفت، خانم‌ها با دیدن او حجابشان را با رعایت می‌کردند. وقتی که سید جلال او را برای طلبگی به قم می‌برد، اساتید حوزه به دلیل سن کمش، او را قبول نمی‌کنند. اما پس از اصرار زیاد او را می‌پذیرند. پس از شهادتش اساتید او می‌گفتند: «انگار او استاد ما بود نه ما استاد او.» یکی از دوستانش می‌گفت: «استادم به من گفته بود که نگذارم، مهدی به جبهه برود. او به درد آینده انقلاب می‌خورد و ما باید از فکرش استفاده کنیم.» اما تلاش دوستانش بی‌فایده بوده و به جبهه می‌رود و در بیست و نهم تیر ۱۳۶۶ در جزیره مجنون در سن هفده سالگی به آرزویش می‌رسد.

مادر، مانند فاطمه زهرا (س) حامی ولی زمانش شد

نصیری که خود فعال انقلابی بوده است و تحت تعقیب ساواک، درخصوص فعالیت‌های انقلابی خود گفت: من هم پیش از انقلاب به واسطه فعالیت‌های انقلابی، به قولی انگشت‌نما شده بودم و ساواک در تعقیب من بود. وقتی که انقلاب به پیروزی رسید آقای ادب به اسناد ساواک دست پیدا می‌کند که در آن، نامه بازداشت من یافت می‌شود. ایشان نامه را پیدا می‌کند و برای ما می‌آورد؛ مضمون نامه این‌چنین است: «زکیه نصیری، همسر سید جواد احمدپناهی که خود و همسرش از افراطیون مذهبی و طرفدار محمدعلی عالمی [۲] است، در کلیه مجالس مذهبی به همراه بانوان دیگر شرکت و بانوان را تشویق می‌کند و به آنها می‌گوید چرا شما بانوان در جلسات و تظاهرات شرکت نمی‌کنید، همچنین حرف‌های توهین‌آمیز به رژیم می‌زند و در تظاهرات ششم مهرماه ۵۷ شرکت فعال داشته است.» در این نامه دستور بازداشت من را صادر می‌کنند که خوشبختانه نتوانستند من را دستگیر کنند و بعد از پیروزی انقلاب این نامه به دست من رسید.

کرامات شهیدان

مادر شهیدان احمدپناهی در پاسخ به این سوال که از شنیدن خبر شهادت کدام فرزندتان بیشتر متاثر شدید اظهار کرد: انسان پنج انگشت دارد و هر کدام از انگشتانش را ببُرد خون جاری می‌شود، فرزند برای انسان بسیار عزیز است. وقتی انسان فرزندش را در راه خدا می‌دهد برایش بسیار شیرین است؛ شهادت آن‌قدر شیرین است که ما برای آن لحظه شماری می‌کنیم. بعد از شهادت سید جمال، چون پیش مردم گریه و زاری نمی‌کردیم، برخی از همسایگان ما فکر می‌کردند که برای من مهم نیست و بی‌خیال هستیم. رفتار آنها مرا ناراحت می‌کرد تا اینکه یکی از همسایگان ما شبی خواب سید جمال را می‌بیند که به او می‌گوید: «چرا با رفتارهای‌تان مادرم را ناراحت می‌کنید.» آن خانم متاثر شده و آمد و برایم خوابش را تعریف کرد. روزی برای زیارت شهدا به گلزار شهدا رفتم. دیدم دو دختر دانشجو سر مزار سید جمال و سید مهدی نشسته‌اند و گریه می‌کنند. وقتی ماجرا را پرسیدم، گفتند: «ما وقتی حاجتی داشته باشیم به سر مزار سید جمال و سید مهدی می‌آییم و حاجتمان را می‌گیریم.» وقتی دلتنگ شهدایم می‌شوم، خدا را شکر می‌کنم و از خداوند می‌خواهم که در روز قیامت من را از شهدا جدا نکند، این تنها آرزوی من است.

تنها آرزویم، محشور شدن با شهدا است

نصیری در پایان در توصیه‌ای به نسل جوان گفت: زمانی‌که برای عقد دخترم خدمت مقام معظم رهبری (حف) رسیدیم آنجا مراسم عقد را فراموش کرده بودم و تمام فکر و ذکرم به حضرت آقا بود و محو تماشای ایشان شده بودم. ان‌شاءالله خداوند به ایشان عمر پربرکت بدهد، از عمر ما بکاهد و به عمر ایشان بیفزاید. به قول مقام معظم رهبری (حف) ما ملت خوبی داریم اما تعداد کمی از جوان‌های ما فریب دشمنان ما را می‌خورند. امیدوارم که خداوند به حق خون شهدا جوان‌های مملکت ما را هدایت کند. دشمنان ما می‌خواهند به هر طریقی ملت و رهبر ما را خسته کنند اما به هیچ وجه نمی‌توانند به اهدافشان برسند. ما هیچ وقت خسته نمی‌شویم و تا آخرین قطره خونمان، پای این نظام و انقلاب می‌ایستیم. هنوز سه پسرم و شوهرم هستند و ان‌شاءالله که آنها هم در راه خداوند به شهادت برسند و این را تمام دنیا بدانند که خون شهدا به هیچ وجه پایمال نمی‌شود.

گفتگو از حمیدرضا گل‌هاشم

********

[۱] حجت الاسلام سید جلال احمد پناهی، مبارز انقلابی، رزمنده دفاع مقدس و برادر شهیدان سید جمال و سید مهدی در دهه نود امام جمعه موقت شهرستان سمنان بود که در سال ۹۸ به علت بیماری به برادران شهیدش پیوست.

[۲] حجت الاسلام محمدعلی عالمی، مبارز انقلابی بود که پس از انقلاب به عنوان عضو مجلس خبرگان رهبری و رئیس دادگاه انقلاب فعالیت کرده و در سال ۱۳۸۰ دار فانی را وداع گفت.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده