برای پیروزی رهبرش روزه میگرفت
به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید رحیم گرایی در سال ۱۳۰۳ در محلی به نام دهنار اطراف شهرستان نهاوند به دنیا آمد و چون پدرش کشاورز بود او هم مانند پدرش به کشاورزی اشتغال داشت. شهید گرایی در تاریخ 14 شهریور ماه 1361 در کربلای خوزستان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
در ادامه زندگینامه این شهید والامقام را از زبان همسرش میخوانید.
شهید با برادرانی که از حوزه علمیه قم برای تبلیغ به آن دیار میآمدند آشنا می شد و در منزل او سکونت می کردند.
چون برادران اهل علم، اغلب در خانه ایشان بودند، چندین بار این رژیم برای دستگیری آنها به منزل شهید آمدند اما شهید با خونسردی به آنها میگفت: کسی در اینجا نیست و آنها هم می رفتند.
تقسیم اراضی از طرف رژیم پهلوی و مجبور کردن کشاورزان برای گفتن جاوید شاه شروع شد و میدانست که مسئله تقسیم اراضی کاری غیر شرعی است، لذا میگفت: من نه زمین میخواهم و نه جاویدشاه میگویم؛ ناچار دست از کشاورزی کشید و چون وسیلهای برای زندگی در آنجا نداشت و علاقه زیادی به شهر مذهبی قم داشت نیز ناچار راهی شهرستان قم شد.
خانه کوچکی در خیابان سی متری کیوانفر اجاره کرد، هر چند که آن خانه هم یک اتاق بیشتر نداشت و ۹ نفر در آن خانه زندگی کردند، شهید سرانجام به کارگری و بنایی مشغول شد و پس از گذشت دو سال به مغازه لبنیاتی رفت و در آنجا کار کرد.
پس از مدتی توسط یکی از برادران، به کارخانه پشمبافی ایران مرینوس رفت و در آنجا به عنوان یک کارگر ساده استخدام شد. شبها که به خانه میآمد همه را دور خود جمع میکرد، از اخبار و روایات ائمه اطهار برای آنها سخن میگفت و بارها میگفت که شما باید یک زندگی ساده را پیشه کنید.
کم کم تظاهرات بر ضد رژیم ظالم و خائن شاهنشاهی شروع شد، اعتصاب در کارخانهها به راه افتاد و مردم برای تظاهرات به خیابانها میرفتند.
شبی را در خاطر دارم که دور هم نشسته بودیم و صحبت از انقلاب بود در میان آن جمع، شهید گفت: من برای سلامتی امام و پیروزی انقلاب تا روزی که امام وارد ایران شود روزه میگیرم؛ وی با برادر شهیدش محمد گرایی جلسههایی به عنوان قرائت قران برقرار میکردند.
چند ماه گذشت، انقلاب پیروز شد، شاه رفت، امام آمد و همه به سر کار خود رفتند و او کارش را در کارخانه ادامه داد تا اینکه رایگیری برای انتخابات نمایندگان مجلس شورای اسلامی شروع شد.
یک شب وقتی که به خانه آمد، بر عکس همیشه که هیچگاه ناراحتی در چهرهاش پیدا نمیشد، کمی ناراحت شده بود و پس از اینکه با اصرار جویای حال او شدیم شروع به صحبت کرد و گفت: امروز وقتی در کارخانه صحبت از روحانیت شد، یکی از کارگران به روحانیت توهین کرد و چون من نتوانستم طاقت بیاورم با او درگیر شدم؛ کارفرمای کارخانه مرا به دفترش احضار کرد و چون او هم به روحانیت معتقد نبود، برای طرفداری از آن کارگر مرا داخل باغ به عنوان تبعیدی فرستاد؛
شهید در باغ مشغول کار شد، روزها به قدری خسته بود که وقتی به خانه میآمد، نمیتوانست شام بخورد و همینطور با حال خستگی میخوابید، ولی با آن کار طاقتفرسایی که داشت، احساس ضعف و خستگی نمیکرد و هر گاه فرصتی به دست میآورد، شروع به صحبت میکرد، حدیث نقل میکرد و برای خانوادهاش دعا میخواند و تذکر می داد.
میگفت: فراموش نکنید، عاقبت کار هرکس مرگ است؛ این دنیا بالاخره خوب یا بد میگذرد، ولی فکر آنجا باشید که دیگر گذشتن در کار نیست. از مرگ غافل نشوید. پاسی از شب را برای نماز نافله صبح بیدار میشد و قرآن و دعا میخواند، نصف شب بیدار میشد و وضو میگرفت و نماز شب میخواند؛ حال خوشی داشت تا صبح بیدار میماند و صبح هم برای امرار معاش به دنبال کار میرفت.
پس از شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم مزدور عراق به ایران برادرش شهید محمد گرایی به جبهه رفت و پس از ۴ ماه مبارزه با کفر جهانی به شهادت رسید. پس از چهلمین روز شهادت شهید محمد گرایی شهید رحیم گرایی که مقید بود سنگر برادرش خالی است و انصاف نیست در خانه بماند و جوان ها بروند کشته شوند، روانه جبهه نبرد حق علیه باطل شد و پس از سه ماه مجاهدت در راه خدا دعوت حق را لبیک گفت و در تاریخ 14 شهریور ماه 1361 در کربلای خوزستان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.