جانباز و برادر شهید:
دوشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۰۹
محمدمهدی صالحی‌فر «زرنوشه فراهانی» برادر شهید محمد علی صالحی‌فر در گفتگو با نوید شاهد قم از خاطرات دوران جبهه اینگونه تعریف کرد: من در منطقه سلیمانیه بودم و اسم من و چند تن از دوستانم به دلیل گیر افتادن در یک تنگه از لیست گروهان جاماند و گمان بر این رفت که ما به شهادت رسیده‌ایم، اما عده‌ای خبر شهادت محمدعلی را به خانواده‌ام رسانده بودند.

به گزارش نوید شاهد استان قم، محمدمهدی صالحی‌فر «زرنوشه فراهانی» برادر شهید محمدعلی صالحی‌فر در سال 1346 در شهر قم متولد شد. او برادر بزرگتر شهید محمد علی صالحی است که دو سال بعد و در سال 1348 در خیابان امام‌زاده ابراهیم چشم به جهان گشود و در تمام دوران کودکی و نوجوانی همواره همراه برادر بود.

شهید محمدعلی در یک خانواده پرجمعیت با 7 برادر و 4 خواهر رشد کرد و این در حالی بود که پدر شغل ساده‌ای در بازار داشت و به سختی از پس اداره امور خانواده بر می‌آمد اما جالب اینجاست که با وجود مشکلات اقتصادی به دلیل نزدیکی با فضای مکتب، مسجد و هیات، بچه‌ها از همان کودکی با تعالیم دینی آشنا شده بودند و از نظر فرهنگی رشد خوبی یافتند و تبلور آن را در حضور همزمان، سه پسر خانواده در جبهه‌های جنگ تحمیلی به وضوح می‌توان درک کرد. در ادامه گفتگو با محمدمهدی صالحی‌فر جانباز و برادر شهید را می‌خوانید.

سسس

دوران کودکی

محمدمهدی صالحی‌فر در این گفتگو از دوران کودکی گفت: من به همراه برادرم محمدعلی و برادر بزرگترم محمدحسین، هر سه از چهار یا پنج سالگی نزد خانم سیده‌ای که خان‌باجی خوانده می‌شد و در محله ما در امام‌زاده ابراهیم مکتب داشت، درس قرآن می‌خواندیم و علاوه بر آن نزد حاج آقایی به نام حجتی هم درس‌های عربی آسان می‌خواندیم. همزمان در مسجد محله‌مان هم رفت و آمد داشتیم.

دوران کودکی من و شهید محمدعلی، با شیطنت‌ها و بازی‌ها و دعواهای شیرین دوران کودکی همراه بود و خوب خاطرم هست، کمتر روزی می‌شد که من و محمدعلی، سر موقع به خانه برگردیم و غالبا بعد از مدرسه مشغول بازی و شیطنت با دوستان و هم محله‌ای‌هایمان و همکلاسی‌هایمان می‌شدیم.

دوران ابتدایی را با هم در مدرسه شهید ملک‌لو «کوروش» گذراندیم و خاطرم هست با وجود اینکه خیلی اهل درس خواندن نبودیم اما به خاطر لطفی که خداوند به ما داشت و حافظه خوبی که داشتیم، دانش آموزان موفقی در مدرسه به حساب می‌آمدیم.

خاطرات دوران انقلاب

وی خاطرات دوران انقلاب را مرور کرد و افزود: در سال‌هایی که انقلاب اوج گرفته بود، یعنی سال‌های 56 به بعد ما هم با وجود آنکه سن کمی داشتیم، عملا وارد عرصه انقلاب شده بودیم، به‌ویژه بعد از 19 دی‌ماه سال 1356 که آن اتفاق تاریخی در قم رقم خورد.

یادم هست که محمدعلی درحالیکه 8 سال بیشتر نداشت، بیشتر وقت خود را مشغول درست کردن پلاکارد و پرچم و اعلامیه بود و در محله خودمان، بچه‌ها را بسیج می‌کرد و پرچم‌ها و پلاکاردهایی که درست کرده و روی آنها شعار نویسی شده بود را دست بچه‌ها می‌داد و عملا اعتراضاتی را در محله خودمان در امام‌زاده ابراهیم شکل می‌داد.

این تلاش‌ها و مبارزات ادامه داشت تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 که برای ما و هم‌سن و سالان‌مان بهترین و شیرین‌ترین خاطره عمرمان را رقم زد.

جنگ تحمیلی و پذیرش محمدعلی

محمدمهدی صالحی‌فر از خاطراتش در دوران دفاع مقدس نیز اینگونه نقل کرد: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بود که وارد مدرسه راهنمایی بنام شهد ملک‌لو «مهدوی» واقع در خیابان امام‌زاده ابراهیم شدیم. با شروع جنگ در سال 1359 تلاش و تقلای ما هم برای رفتن به جبهه آغاز شد.

تا سال 1361 که اول، برادر بزرگم محمدحسین عازم جبهه شد و پاییز همان سال من هم موفق شدم که به او در جبهه بپیوندم؛ محمدعلی که تنها مانده بود و به دلیل سن کم، حتی برای آموزش در لشکر 21 حمزه هم پذیرفته نمی‌شد به هلال احمر پیوست تا از آن طریق، راه آمدنش را به جبهه باز کند و موفق هم شد؛ با گذراندن دوره امدادگری در هلال احمر و دست بردن در شناسنامه‌اش موفق شد در تاریخ سوم مرداد 1362 عازم جبهه شده و به ما در جبهه بپیوندد.

اینگونه شد که همزمان، هر سه برادر در یک گردان اما در گروهان‌های جداگانه در جبهه حضور یافتیم. خاطرم هست من گروهان یک و محمدحسین گروهان دو و شهید محمدعلی امدادگر گروهان 3 گردان سیدالشهدا بود.

سسس

نحوه شهادت و خبر شهادت

او از نحوه شهادت برادر و خبر شنیدن شهادتش را از زبان مادرش عنوان کرد: شهید محمدعلی، کلا دوبار به جبهه اعزام شد که در اعزام دوم به فیض شهادت نائل شد. خاطرم هست در دومین اعزام که مربوط به عملیات والفجر چهار بود، هر سه همزمان به منطقه سلیمانیه عراق اعزام شدیم و من که در منطقه پیشانی عملیات بودم، هیچ اطلاعی از برادرانم نداشتم.

به صورت اتفاقی یکی از هم محله‌ای‌هایم را دیدم و سراغ برادرانم را گرفتم که متوجه شدم محمدحسین به خاطر بیماری به پشت خط و سپس قم منتقل شده است اما از محمدعلی خبری نداشت تا اینکه از رزمنده دیگری خبر مجروحیت محمدعلی را گرفتم!

این را بگویم، من از شب قبل از این اتفاق احساس کرده بودم که اتفاقی برای محمدعلی افتاده، چون به جایی دسترسی نداشتم، نمی‌توانستم از او خبر بگیرم و حالا که خبر مجروحیتش را شنیدم، تقریبا مطمئن شدم که شهید شده!!!

یک هفته‌ای عملیات ادامه داشت و خبر جدید از محمدعلی دریافت نکردم، تا اینکه یک روز فرمانده ما شهید کلهری آمد و از من خواست که به قم برگردم! اما قبول نمی‌کردم تا اینکه با جدیت و اجبار شهید کلهری که از شهادت محمدعلی مطلع بود عازم قم شدم!

زمانی که به قم رسیدم، شب هفتم شهادت محمدعلی بود و من حتی موفق به دیدن پیکر او بعد از شهادت هم نشدم و این حسرت همیشه بر دلم ماند.

اما نحوه شهادت محمدعلی را بعدا از همرزمانش شنیدم که ظاهرا ترکشی به سفیدران پای محمدعلی اصابت می‌کند؛ این ناحیه از پا، بسیار حساس است و در صورت ایجاد جراحت بدان علت که نمی‌توان جلوی خونریزی را گرفت به مرگ منتهی می‌شود. در مورد محمدعلی هم این ترکش موجب شد که به آرزوی بزرگش شهات نائل شود.

اما در مورد خبر شهادت، مادرم اینگونه تعریف می‌کند که ظهر بود و همگی سر سفره ناهار بودیم، دو نفر آمدند درب خانه، پدرت درب را باز کرد، وقتی بازگشت، کاملا رنگ‌پریده و بهم‌ ریخته بود؛ من که به دلیل حضور دائمی در جبهه، بشدت نگرانت «محمدمهدی» شده بودم، از پدرت علت را جویا شدم که او خبر شهادت محمد علی را داد!

در جریان همین اتفاقات، من در منطقه سلیمانیه بودم و اسم من و چند تن از دوستانم به دلیل گیر افتادن در یک تنگه از لیست گروهان جاماند و گمان بر این رفت که ما به شهادت رسیده‌ایم، در کش و قوس اینکه چگونه خبر شهادت فرزند دوم را به خانواده ما بدهند، من از منطقه بازگشتم و دقیقا شب هفتم شهادت محمدعلی کنار خانواده بودم.

فعالیت‌های امروزی

این جانباز دفاع مقدس در خصوص فعالیت‌های کنونی خود، مطرح کرد: امروز نصیب من از جبهه چندین بار مجروحیت و چندی ن ترکش در ناحیه کمر و پا و آثار شیمیایی و نهایتا 25 درصد جانبازی است که به آن افتخار می‌کنم.

من بعد از پایان جنگ به دلیل ناتمام ماندن تحصیلاتم با توجه به دستور امام خمینی (ره) به جبهه علم و دانش بازگشتم و پس از پایان تحصیلات دبیرستان، در رشته پزشکی وارد دانشگاه تهران شدم و خدا را شاکرم که امروز این توفیق را دارم که می‌توانم در این جبهه به هموطنانم خدمت کنم.

من به عنوان خانواده شهید، هیچ انتظاری از مردم ندارم و خود را طلبکار از مردم نمی‌دانم، چرا که باور دارم برادرم برای آرمان و اعتقادش شهید شد و هیچ منتی بر کسی نیست. اما به عنوان فردی از این جامعه فکر می‌کنم ما باید قبل از هر چیز به سر انگشت ولایت نگاه کنیم و ببینیم که ولایت چه خطی را برای ما ترسیم می‌کند؛ خدایی نکرده نکند حرفی بزنیم که با ولایت زاویه داشته باشد و حضرت آقا را زیر سوال ببرد که این نهایت ناجوانمردی است.

سبک زندگی امام زمانی

او جمله آخر را با توصیه به سبک زندگی امام زمانی به پایان رساند و افزود: جمله آخر اینکه اگر در زندگی، سه چیز را مد نظر قرار دهیم، ان‌شالله نزد آقایمان مهدی (عج) سربلند خواهیم بود: اول اینکه خدا را در نظر داشته باشیم و از حق‌الله کوتاهی نکنیم و دوم آنکه حقوق پدر و مادر را رعایت کنیم و دستورات آنان را تا جایی که منع دینی ندارد، انجام دهیم و سوم اینکه حق‌الناس به گردن نداشته باشیم؛ ان‌شالله زیر سایه مهدی فاطمه، همگی به انجام این امور اهتمام داشته باشم.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده