همسران یار و همراه، بهترین نعمت الهی به جانبازان هستند
به گزارش نوید شاهد استان قم، جانباز دلاور 70 درصد نخاعی علی خوشرفتار در سال 1347 در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. پدرش روحانی بود و سالانه چندین بار در ایام مختلف برای تبلیغ به شهرهای مختلف ایران سفر میکرد که در یکی از این سفرها در سال 1354 در قیر و کازرون استان فارس در اثر ماندن زیر آوار چشم از جهان فرو بست و به فیض شهادت نایل آمد. علی اگرچه تنها 5 سال از فیض حضور پدر بهره برد اما همان دوران را در شکلگیری روحیه و دیدگاه مذهبی و دینی در وجودش بسیار موثر میداند.
مادرش زنی شجاع و قوی بود که در غیاب پدر، شش فرزند خردسال را با شهریه اندک پدر و فعالیت خودش در زمینه قالی بافی اداره کرد. علی فرزند پنجم خانواده و تحت تاثیر برادران بزرگترش از همان دوران کودکی با فضاهای مذهبی و قرآنی آشنا شد و این امر تا حضور در انقلاب و جبهه نیز همچنان ادامه یافت. در ادامه این گفتگو را میخوانید.
روحیه ظلمستیزی
علی خوشرفتار از فعالیتهایش در اوایل انقلاب و روحیه ظلمستیزیاش گفت: من در سال 1347 در خیابان خاک فرج قم به دنیا آمدم و تقریبا دوساله بودم که به همراه خانواده محله گذر قلعه یا چهار مردان نقل مکان کردیم.
دوران تحصیلات ابتدایی را در مدرسه شهید افروزان «بدل» گذراندم. با توجه به اینکه مدرسه و منزل ما در مسیر تظاهرات انقلابیون قرار داشت، من و بیشتر بچههای مدرسه عملا در جریان تظاهرات قرار میگرفتیم و در حد توان و سن خودمان در آن شرکت میکردیم. یکی از کارهای زیبایی که بسیار رایج بود، این بود که مردم درب خانهها را باز میگذاشتند تا در صورت حمله کماندوها، مردم به داخل خانهها فرار کنند. خانه خود ما هم همینطور بود و به همین خاطر، خانواده هم مستقیما در تظاهرات شرکت داشت.
در یکی از همین تظاهرات یکی از برادرانم مورد اصابت گلوله از ناحیه سینه قرار گرفت، خداراشکر نجات یافت. مجموعه این شرایط باعث شده بود که من از همان سنین پایین با روحیه انقلابی و ظلمستیزی آشنا و بزرگ شوم و به همین دلیل خداوند را شاکرم.
خاطرم هست از هیچ تلاشی برای انقلاب فروگذار نمیکردیم؛ از شعارنویسی تا پخش اعلامیه و پلاکارد و ... حتی تشکیل گروه سرودی به نام وحدت که با تعدادی از هم مدرسهایهایم، آن را تشکیل دادیم و در مراسم مختلف سرودهای انقلابی اجرا میکردیم که تا بعد از انقلاب هم همچنان این فعالیتها ادامه داشت و حتی یکبار در حضور مقام معظم رهبری که آن زمان رییس جمهور بودند، توفیق اجرای سرود را پیدا کردیم و بسیار از جانب ایشان تشویق شدیم.
دفاع مقدس
وی در خصوص حضور خود در جبهههای دفاع مقدس افزود: سال 1361 بود که یک دوره بازدید از جبهه برای ما گذاشتند و من هم با هممدرسهایها در آن بازدید شرکت کردم و همان بازدید آتشی شد در وجود من که دائما در پی راهی برای رفتن به جبهه بودم. نهایتا در سال 1363 موفق شدم با گذراندن دوره آموزشی مخابرات در لشکر 21 حمزه و درحالیکه تنها 16 سال داشتم، به عنوان بیسیمچی در لشکر 17 علی ابن ابیطالب به جبهه جنوب اعزام شوم.
لشکر 17 علی ابن ابیطالب، لشکر پیادهای که عموما عملیاتی بود و در شرایط عادی، غالبا عقب بود و خود را برای عملیات از نظر جسمی و تکنیکی و تاکتیکی و روحی آماده میکرد.
اگرچه اکثریت ما در بسیج کم تجربه و کم سن و سال بودیم، در مقابل نیروهای عراقی با تجربه و آموزش دیده بودند، اما نیروی ایمان و اردهای که در بچههای ما وجود داشت، بر هر قدرتی غلبه میکرد و تبلور این ایمان و اراده در لشکر 17 علی ابن ابیطالب، شهید زین الدین بود که همینجا بر او و همه دلاورمردان این لشکر درود میفرستم.
مجروحیت
علی خوشرفتار درباره نحوه مجروحیتش مطرح کرد: من تا سال 1365 یعنی دو سال و اندی بطور پیوسته در جبهه حضور داشتم تا عملیات آزادسازی مهران که خاطرم هست امام خمینی (ره) فرموده بودند که مهران باید آزاد شود و صدام هم تبلیغات وسیعی در مورد تصرف مهران انجام میداد. پیش بینی فرماندههان این بود که برای آزادسازی مهران، 60 گردان نیرو لازم است اما تنها 30 گردان آماده نبرد داشتند؛ با این وجود برای اطاعت از امام خمینی، عملیات کربلای 1 برای آزادسازی مهران طرحریزی و در تیرماه 1365 آغاز شد.
من جزو گروهی بودم که مخفیانه از مهران عبور کردیم و در ارتفاعاتی بنام قلاویزان، مشرف به شهر مهران و در منطقه شیراری که به این منظور در نظر گرفته شده بود، مستقر شدیم.
اما نکتهای که هیچگاه از یاد نمیبرم، دست عنایت خدا در طی کردن این مسیر بود، چرا که شب هنگام که ما نگران سر و صدای حرکتمان بودیم، صدای عجیب وزرش باد و روز که نگران دیده شدنمان بودیم و با جریان ریزگردها در هوا عملا استتار شب و روز را برای ما فراهم کرد، اگر این لطف و عنایت نبود قطعا نمیتوانستیم از پس انجام این کار مهم برآییم.
خداراشکر، با موفقیت ما در رسیدن به ارتفاعات قلاویزان، عملیات کربلای 1 صبح زود آغاز شد و با فداکاری و از جانگذشتگی دلاور مردان رزمنده، مهران آزاد شد و این عملیات برگ زرینی بر دفتر هشت سال دفاع مقدس شد.
اما در جریان همین عملیات و زمانی که در ارتفاعات قلاویزان بودیم من در اثر برخورد تیر دو زمانه به ناحیه کمر و بازو مجروح شدم و توسط نیروهای امدادگر، ابتدا به بیمارستان صحرایی و سپس به پشت جبهه منتقل شدم.
انتقال به بیمارستان
او خاطرات پس از جراحت و بیمارستان را اینگونه عنوان کرد: من را از بیمارستان صحرایی با هلیکوپتر به ایلام و سپس به تبریز منتقل کردند. در تبریز بودم که مادر و برادرم برای دیدار من به آنجا آمدند و سپس به بیمارستان دولتی لقمان در تهران منتقل شدم. بیست روزی را در بیمارستان لقمان بستری بودم، خاطرم هست آن زمان یک پزشک مغز و اعصاب بسیار مهربان آنجا بود که مرا پذیرش کرد و همانجا مرا با مسائل و مشکلات ضایعه نخاعی آشنا کرد! خوب یادم هست آن زمان حتی خود پزشکان و پرستاران هم در مورد بیماران ضایعه نخاعی اطلاعات زیادی نداشتند و بیشتر در حال یادگیری بودند!!
بعد از بیست روز، از بیمارستان مرخص شدم و به خانه خودمان در شهر قم انتقال یافتم؛ از همان ابتدای انتقال به خانه بود که با بروز مشکلات کمکم به شرایطی که در آن بودم بیشتر آگاه میشدم و تلاش میکردم خود را با شرایط جدید وفق دهم.
ازدواج
علی خوشرفتار جانباز 70 درصد قمی ازدواج با همسرش را یک نعمت الهی دانست و بیان کرد: یک فرهنگ زیبایی که آن زمان خیلی رایج بود، اینکه دختران آماده ازدواج تصمیم میگرفتند که با جانبازان و به طور ویژه با جانبازان قطع نخاعی ازدواج کنند و خود برای پیشنهاد ازدواج به این جانبازان پیشقدم میشدند. من باور دارم وعده حوریه بهشتی که در قرآن برای مجاهدان راه خدا آمده است، برای ما جانبازان در همین دنیا رقم خورده و خداوند همسرانمان را همچون حوریان بهشتی، به عنوان یار و همراهمان فرستاده است.
باور کنید زندگی کردن با یک جانباز ضایعه نخاعی، با مشکلات عدیدهای همراه است که این عزیزان، این مشکلات را با روی خوش و عشق بر دوش میکشند و من فکر میکنم، اجر این بانوان، اگر از جانبازان بیشتر نباشد، قطعا کمتر نخواهد بود.
من نیز افتخار دارم که در اول تیرماه سال 1369، با همسرم ازدواج کردم و حاصل این ازدواج دو فرزند پسر به نامهای محسن متولد 1370، فوق لیسانس حقوق خصوصی و محمدصادق متولد 1374، لیسانس عمران و خداراشکر میکنم که در خط ولایت و مقام معظم رهبری هستند.
خودم و همسرم نیز بعد از ازدواج با ادامه دادن تحصیلاتمان، خداراشکر، هر دو موفق به دریافت لیسانس و استخدام در آموزش و پرورش شدیم و این افتخار را داشتهایم که سالها در مدارس قم در خدمت کودکان و نوجوانان شهرمان و مشغول به آموزش آنان باشیم.
ورزش
وی در پایان از توصیه به جوانان امروزی گفت: حدودا سال 1370 بود که من تقریبا بیشتر روزها را در بیمارستان میگذراندم و دائما نیاز به مراقبت و بستری پیدا میکردم، همان زمان بود که به توصیه پزشکان و یکی از دوستان بزرگوار، حاج سعید چاووشی به ورزش روی آوردم.
ابتدا وارد رشتههای تیراندازی و وزنهبرداری و پرتاب دیسک و نهایتا بسکتبال شدم. ورزش بسکتبال با توجه به تحرک و هیجانی که در خود داشت، من را به کلی متحول کرد و عملا از آن همه بیماری که هر روز درگیرش بودم، خداحافظی کردم و به مدد همین ورزش که تا به امروز هم ادامه دارد، بسیار قبراق و سلامت و شاد هستم و فرمایش مقام معظم رهبری که فرمودند ورزش برای همگان لازم و برای جانبازان واجب است، بیش از پیش ایمان آوردم.
بسیار افتخار دارم که امروز به عنوان مدیرعامل باشگاه ایثار قم، در خدمت جانبازان و معلولان عزیز شهرمان هستم و موفق شدهایم به مدد تلاش و پشتکار این عزیزان، به افتخارات فراوان استانی، ملی و جهانی، از جمله قهرمانی لیگ برتر کشور در سال های 1392 و 1393 و همچنین مقام سوم کشورهای اسلامی دست یابیم.
آرزو دارم با تکرار این افتخارات ورزشی، یاد افتخارآفرینی عزیزان جانباز در جبهههای نبرد، هم برای خودشان و هم برای جامعه، بارها و بارها یادآوری شود.
توصیه به جوانان
علی خوشرفتار در پایان از توصیه به جوانان امروزی گفت: نکتهای که میخواهم عنوان کنم این است که با توجه به اینکه نیروهای ما در جنگ غالبا کم سن و سال و کم تجربه بودند آنچه که زمینهساز رقم خوردن پیروزی ما در جنگ شد سه محور بود:
اول اینکه وحدت داشتیم، دوم اینکه توکل و اعتماد به خداوند داشتیم و سوم، اطاعت محض از ولی فقیه زمان خود «امام خمینی (ره)» داشتیم و اینها در کنار یکدیگر، پیروزیهایی را رقم زد که چشمان جهان را به ایران خیره کرد.
اگر امروز هم این سه محور را در نظر داشته باشیم، قطعا بهترینها، برای ایران اسلامی رقم خواهد خورد. انشالله...