پیروزیِ مظلومان، قابل انکار نیست
گزارش نوید شاهد استان قم، شهید منصور احیایی در سال ۱۳۳۶ در یکی از محله های قم به دنیا آمد. وی از کودکی خندهرو و با محبت بود، فعالیت و زرنگی خاصی داشت. تا سال دوم راهنمایی درس خواند و پس از آن تحصیل را رها کرد و به مکانیکی روی آورد، اما به خاطر ضعف جسمانی دست از این کار کشید.
در ۱۷ سالگی وارد ارتش شد او منظم و درعینحال دلسوز برای فامیل و بستگان بود. در سالهای مبارزه علیه رژیم طاغوت لباس ارتش را که به تن میکرد، ناراحت میشد و میگفت: خونریزی برادرهای من چرا؟
او به پیروزی انقلاب اسلامی اعتقاد داشت. در آن روزها شهید احیایی برای برخورد نکردن با مردم هربار به بهانهای یا در خانه میماند و یا وارد عمل نمیشد؛ شبها در بین مردم و تجمعات شرکت میکرد.
شوهر خواهر وی در جریان دستگیری امام خمینی در سال پانزدهم خرداد ۴۲ به شهادت رسید.
منصور روزی سه مرتبه به خانواده خواهرش سر میزد و به آنان گفت: غمگین و ناراحت نباشید؛ اگر آنها نمیرفتند، ما نمیتوانستیم، زندگی کنیم و منصور بازنشسته ارتش بود و به داماد خود علاقه شدیدی داشت. ۱۵ روز بعد از شهادت او، پدر منصور از جمع خانواده به سوی حیات ابدی شتافت. خواهر منصور دربارهاش میگوید: نسبت به ما مهربان بود و احساس مسئولیت میکرد؛ او در مورد امام میگفت: ناراحت نباشید مظلوم، پیروز میشود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی، داوطلبانه عازم کردستان شده بود. به دوستان و نزدیکان خود گفته بود من اگر کردستان نروم خجالت میکشم که حقوق دولت را بگیرم و باید برای مملکت تلاش تلاش کرد، تا به بیگانگان نیاز نداشته باشیم. او برای مادرش احترام زیادی قائل بود؛ با اینکه یک نظامی بود و مرتب به فکر انجام وظیفه بود اما توجه زیادی به خانواده داشت.
روزی که اعزام شد، به مادرش میگفت: شما همراه همسرم باشید. وقتی از ماموریت بازگردم همه کارهای شما را انجام میدهم. وقتی اطرافیان اظهار نگرانی از حضور او در منطقه کردستان میکردند میگفت: از کشته شدن که بالاتر نیست، اگر سرم را هم نیاوردند تنم را میآورند.
فرزندان خواهرم که پدرشان شهید شد، آیا گرسنه ماندند؟ نه هرگز. از جانب خدا باشد، راضی هستم. علاقه زیادی به دخترش داشت. اما حضور در جبهه را مقدم میدانست و حاضر بود دوری خانواده را تحمل کند.
شهید منصور احیایی در کردستان از فعالان منطقه بود، سرانجام دشمن که از دست او و همرزمانش خسته شده بود، کمر به شهادت آنها بست. ساعت ۴ بعد از ظهر بود، زنگ تلفن منزل به صدا در آمد، منصور به مادرش گفت: مادر حلالم کن اینجا درگیری شدید است. لحظات کوتاهی بعد، گروهبان یکم منصور احیایی با اصابت گلوله به سینهاش به شهادت رسید و به جمع یاران امام حسین علیه السلام پیوست. دختر کوچک منصور به هنگام شهادت پدرش چهار سال بیشتر نداشت.