ایجاد حکومت اسلامی، از آروزهای شهید «عینی» بود
به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید حسن محمدعینی از شهدای واقعه هفتم تیر 1360 اهل قم است؛ وی در سال 1330 به دنیا آمد و در خانواده کاسب رشد کرد. زندگی نامه این شهید والامقام را از زبان همسر شهید میخوانید.
در کودکی علاقه شدیدی به درس و یادگیری داشت اما خانوادهاش به واسطه فقر مالی نمیخواستند درسش را ادامه دهد و بیشتر مایل به کار کردن و تامین درآمد خانواده بودند. با این همه فشار، حسن توانست همگام با درس و تحصیل کار هم انجام دهد؛ مثلاً روزها بافندگی میکرد و شبهایش درس میخواند، در اثر این زحمات طاقتفرسا و به ویژه بر اثر ایستادن زیاد روی پاهایش به بیماری واریس دچار شد تا جایی که دکترها تجویز کردند که ایشان به کار خود ادامه ندهد.
بنابراین به منزل پدرم که عمویش بود آمد و ماندگار شد. شهید محمد عینی به تحصیلاتش همچنان ادامه داد و تا کلاس هشتم درس خواند و سپس متوجه شد، هم میتواند درس بخواند و هم کار را ادامه دهد و تا حدود زیادی هم بهبودی حاصل کرده بود.
شهید محمد عینی برای درجهداری نیروی هوایی شرکت کرد و بعد از قبول شدنش، روزها آنجا بود و شبها تا دیر وقت درس میخواند، تا اینکه در سال ۱۳۵۰ به خواستگاری من آمد و با من ازدواج کرد؛ مدتی به دزفول منتقل شد و در پایگاه وحدتی بودیم. از زمان کودکیاش تا روزی که چشم از دنیا فروبست، یک لحظه از عبادت غفلت نورزید و علاقه زیادی به مراسم مذهبی داشت و حتی روزهای پنجشنبه و سایر روزهای دیگر نماز امام زمان عجل الله و توسل را به جا میآورد.
روزهای تعطیل خود را نیز وقف تزکیه و تهذیب، اخلاق خودسازی اسلامی میکرد و همیشه جلساتی با دوستان مذهبیاش ترتیب میداد. شهید محمدعینی دیپلم خود را در همان دزفول گرفت و چون به نیروی هوایی تعهد خدمت ۷ ساله داده بود، بعد از ۷ سال همانجا در انبار نیروی هوایی به کار پرداخت.
وی روحیهاش با روحیه خشونت طلب همکارانش نمیخواند، همیشه ناراحت بود اما از آنجایی که بچه دست و دل پاکی بود، میخواست انبار را دست کس دیگری بدهد که مبادا بالادستیها از آن سو استفاده کنند؛ دوست نداشت آنجا را ترک کند.
وقتی که به تهران منتقل شد، در سال ۵۵ استعفایش را داد و بعد از استعفا در شرکت کارگری پارس الکتریک مشغول به کار شد. بعد از اینکه کار و بار ارتش را رها کرد و چون شناخته شده بود، بارها مورد تعقیب ساواک قرار گرفت. اینکه یک سال بعد از استعفایش در خیابان، او را به ساواک برده و بارها مورد آزار و اذیت قرار دادند و همیشه از او میپرسیدند که چرا با فامیلها و اقوام ضد امنیتی ارتباط دارد.
وی زندگیاش را شب و روز وقف جریانات انقلاب کرده بود و از خدا میخواست زودتر پایههای حکومت اسلامی مستقر گردد؛ بعد از انقلاب در سازمان گسترش صنایع و معادن مامور پاکسازی گردید و چون در اداره مذکور بنیصدریها و لیبرالها اذیتش میکردند، میدانست عواملی هستند که آزارگر و کارشکن هستند؛ استعفایش را صادر کرد که قبول نکردهاند و سپس مامور به خدمت شد و در تدارکات مجلس شورای اسلامی مشغول به کار شد.
پس از انجام ماموریت، برادر رفسنجانی که ایشان را خوب میشناختند، نگذاشتند برگردد و همانجا ماند. گفتنی است این شهید والا مقام در درگیری ۱۴ اسفند حضور داشت و چون قبلاً شناسایی شده بود، جزو افراد بود که به نام حزباللهی دستگیر و مورد آزار و اذیت فراوان قرار گرفت. ثمره ازدواج ما دو فرزند به نامهای مهدی و مجید است.
انتهای پیام/