شهید غلامرضا تهرانی سعید؛ شهید مهر ماه
بسمه تعالی
او متین، آرام، باوقار، مودّب و محبوب امّا جوشان و خروشان بود. و بسان ابری ملایم و سنگین امّا پرطراوت که بگاه نیاز غرّان و خروشان دشت تفتیده را از برکت وجود خود زنده و سیراب میکند او نیز همانگونه که شایسته هر فرد مؤمن و معتقد است در عین متانت و آرامی با بیانی شیوا هر شنوندهای را مجذوب خود مینمود.
چشمان حق بینش جذبۀ خاصّی داشت همزمان با تلاوت شیرین قرآنش با او آشنا شدم. چه نشاط انگیز است این وحی الهی بخصوص هنگامیکه با آوای مخصوصش حقّ آنرا ادا مینمود. هر صبحگاهان با تلاوت آیاتی از قرآن به مرجان روح مرده و منجمدمان امّید زندگی میدمید، حضور او در مسجد این سنگر مبارزه همیشه تاریخ نشانگر ایمان او بود. و به هنگام بزرگداشت ایّامی از یوم الله با ترتیب دادن و شرکت در اجرای نمایشنامهای به عظمت و جلال و بزرگی آن میافزود و در انجمن اسلامی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامیان کراراً و کراراً اسم آنرا شنیده و نقش مثبت آن در سازندگی برای مشخص میباشد وی فعالانه شرکت میجست. راستی که حضور او در جلسات انجمن چه جذبۀ خاصّی داشت.
برخورد او با انسان، آنچنان ملایم و پرطراوت بود که نظیر آن را در دیگران کم دیدهام. بسان جوشش چشمهای از درون کوهسار بهنگام جنگ و روبرو شدن با کفّار بعثی عراق یعنی در نبرد حقّ علیه باطل و بقول اماممان که او شیفتهاش بود در جنگ اسلام و کفر. در زمانی که اغلب چهرههای مزوّر را نشان داد و کسانیکه به ظاهر به ایمان و اخلاص مینمودند و در باطن آن نبودند. بر همگان مشخص گردید. الحقّ که خوب درخشید. هرگاه که او را میدیدم بارقهای از ایمان و اخلاص در وجودش بود. در اغلب جبههها داوطلبانه شرکت میجست و تقاضای شرکت مینمود و اکثراً شاهد بودم که در رفتن به جبههها گوی سبقت را از دیگران میربود. چندین بار در شهر شهیدپرور خونین شهر، این کربلای زمانمان در جبهه نبرد حقّ علیه باطل شرکت جُست و چه شیرین در بازگشت ما وقع را بیان مینمود.
از موقعیکه به خرّمشهر رفته بود و ماشینش خراب شده و بعد از رها کردن ماشین همراه با برادران سپاهی و کمک آنها رفته بود سخن میراند چقدر اعجاب انگیز و شیرین، همیشه از امّید و پیروزی صحبت مینمود و او و یکی دو نفر دیگر بودند و بگاه سختی و مشکلات تنها و تنها با آنها بود که میشد مشکلات را در میان گذاشت چون او متعهّد بود و مومن بود و متین بود و آرام. مودّب بود و محجوب، و جوشان و خروشان. تا اینکه در صبحگاه عید قربان یکی از همرزمانش در حالیکه قطرات اشک در چشمش پنهان شده بود به من که گویی محرم راز اویم مراجعه کرد و گفت که او تصادف کرده است (شب قبل) و به بیمارستانش بردهاند و به اتّفاق آن برادر همرزم نگران و هراسان به بیمارستان تلفن زدم و حال وی را جویا شدم که ناگهان در کمال ناباوری گفتند که او نیز ... که او (مرحوم شهید تهرانی سعید) نیز شهید شد و به مصداق یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربّک راضیه مرضیّه. بلقاء الله پیوست یادش گرامی باد. در سوگش بیصبرانه و بیاختیار گریستم و از خداوند طلب آمرزش و مغفرت و توفیق ادامه راه او را نمودم. روحش شاد.