«شهید ثقفییزدی در بیمارستان از یک رزمنده مجروح با متانت پرسید از کجا مجروح شدهاید. ما هم اطلاعی نداشتیم که موج انفجار دارد؛ لذا بعد از پرسش، یک دفعه، یک سیلی به زیر گوش این شهید بزرگوار زد اما ایشان هیچ عکسالعملی از خودشان نشان نداد و ناراحت نشد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «محمد ثقفییزدی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۹۱۱۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۲
«شهید ثقفییزدی در بیمارستان از یک رزمنده مجروح با متانت پرسید از کجا مجروح شدهاید. ما هم اطلاعی نداشتیم که موج انفجار دارد؛ لذا بعد از پرسش، یک دفعه، یک سیلی به زیر گوش این شهید بزرگوار زد اما ایشان هیچ عکسالعملی از خودشان نشان نداد و ناراحت نشد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «محمد ثقفییزدی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۹۱۱۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۲
«شهید ثقفییزدی در بیمارستان از یک رزمنده مجروح با متانت پرسید از کجا مجروح شدهاید. ما هم اطلاعی نداشتیم که موج انفجار دارد؛ لذا بعد از پرسش، یک دفعه، یک سیلی به زیر گوش این شهید بزرگوار زد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «محمد ثقفییزدی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۹۱۱۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۲
«شهید ثقفییزدی در بیمارستان از یک رزمنده مجروح با متانت پرسید از کجا مجروح شدهاید. ما هم اطلاعی نداشتیم که موج انفجار دارد؛ لذا بعد از پرسش، یک دفعه، یک سیلی به زیر گوش این شهید بزرگوار زد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «محمد ثقفییزدی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۹۱۱۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۲
خاطراتی از شهید «یعقوب بیگلری»
وقتی از سپاه به برادر شهید بیگلری اطلاع دادند که برادرت با دستکاری شناسنامهاش میخواهد به جبهه برود، در جواب آنها گفت: «یعقوب برادر من است و نور چشمم. آنقدری هم عاقل هست که بداند کار درست کدام است. او راهش را انتخاب کرده و دیر یا زود خواهد رفت. چارهای نیست بگذارید برود.»
کد خبر: ۵۹۱۰۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
خاطراتی از شهید جاننثاری:
خواهر شهید «محمدحسین جاننثاری»، در خاطراتی از برادری میگوید که لباس رزمش را لباس دامادی میدانست و با لبخند، خانواده را به حمایت از انقلاب سفارش کرد.
کد خبر: ۵۹۱۰۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
خاطراتی از شهید جاننثاری:
خواهر شهید «محمدحسین جاننثاری»، در خاطراتی از برادری میگوید که لباس رزمش را لباس دامادی میدانست و با لبخند، خانواده را به حمایت از انقلاب سفارش کرد.
کد خبر: ۵۹۱۰۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
زندگینامه شهید محمد نویدیآذر،
شهید «محمد نویدیآذر» مراسمات مسجد را هم مدیریت میکرد و هم حضور فعالی داشت تا اینکه کم کم در مسجد محلشان اجتماعات مذهبی و سیاسی برگزار کردند و به تبلیغ دین مبین اسلام پرداختند تا عقلهای خفته پیر و جوان را با نور انقلاب آشنا سازند.
کد خبر: ۵۹۱۰۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
روایتی خواندنی از برادر شهید«علی اکبر شرفی»
«اصغر شرفی» برادر شهید می گوید: اکبر از همان اول اصرار داشت که جبهه بریم، قرار گذاشتیم قرعهکشی کنیم. دوتا کاغذ نوشتیم، توی لیوان انداختیم. قرعه به اسم اکبر افتاد. بعداً فهمیدم هر دو تا کاغذ رو به اسم خودش نوشته بود.
کد خبر: ۵۹۱۰۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
روایتی خواندنی از برادر شهید«علی اکبر شرفی»
«اصغر شرفی» برادر شهید می گوید: اکبر از همان اول اصرار داشت که جبهه بریم، قرار گذاشتیم قرعهکشی کنیم. دوتا کاغذ نوشتیم، توی لیوان انداختیم. قرعه به اسم اکبر افتاد. بعداً فهمیدم هر دو تا کاغذ رو به اسم خودش نوشته بود.
کد خبر: ۵۹۱۰۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
خاطراتی از شهید جلالی:
برادر شهید مهدی جلالی کوشکی، در این روایت میگوید: مهدی، از بچگی همیشه چیزی فراتر از یک برادر بود. وقتی به یادش میافتم، اولین چیزی که به ذهنم میآید، ایمان و پایبندیاش به اصول دینی بود.
کد خبر: ۵۹۰۷۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۶
خاطراتی از شهید جلالی:
برادر شهید «مهدی جلالی»، در این روایت میگوید: مهدی، از بچگی همیشه برایم فراتر از یک برادر بود. وقتی به یادش میافتم، اولین چیزی که به ذهنم میآید، ایمان و پایبندیاش به اصول دینی بود.
کد خبر: ۵۹۰۷۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۶
خاطراتی از شهید جلالی:
برادر شهید مهدی جلالی کوشکی، در این روایت میگوید: مهدی، از بچگی همیشه چیزی فراتر از یک برادر بود. وقتی به یادش میافتم، اولین چیزی که به ذهنم میآید، ایمان و پایبندیاش به اصول دینی بود.
کد خبر: ۵۹۰۷۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۶
خاطراتی از شهید جلالی:
برادر شهید «مهدی جلالی»، در این روایت میگوید: مهدی، از بچگی همیشه برایم فراتر از یک برادر بود. وقتی به یادش میافتم، اولین چیزی که به ذهنم میآید، ایمان و پایبندیاش به اصول دینی بود.
کد خبر: ۵۹۰۷۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۶
خاطراتی از شهید رحیمی:
علیاکبرم اسمش که میآید، دلم پر میکشد به روزهای کودکیاش، به سرفههای بیامانش، به مشهد و شفای امام رضا (ع)، به جبهه و جهاد، به آن لحظه وداع آخر و به انتظاری که ۱۴ سال به طول انجامید. اینها را مادر شهید علیاکبر رحیمی با چشمانی نمناک تعریف کرد، گویی همین دیروز بود که جگرگوشهاش را راهی آسمان کرده است.
کد خبر: ۵۹۰۶۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۵
خاطراتی از شهید رحیمی:
علیاکبرم اسمش که میآید، دلم پر میکشد به روزهای کودکیاش، به سرفههای بیامانش، به مشهد و شفای امام رضا (ع)، به جبهه و جهاد، به آن لحظه وداع آخر و به انتظاری که ۱۴ سال به طول انجامید. اینها را مادر شهید علیاکبر رحیمی با چشمانی نمناک تعریف کرد، گویی همین دیروز بود که جگرگوشهاش را راهی آسمان کرده است.
کد خبر: ۵۹۰۶۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۵
خاطراتی از شهید رحیمی:
علیاکبرم اسمش که میآید، دلم پر میکشد به روزهای کودکیاش، به سرفههای بیامانش، به مشهد و شفای امام رضا (ع)، به جبهه و جهاد، به آن لحظه وداع آخر و به انتظاری که ۱۴ سال به طول انجامید. اینها را مادر شهید علیاکبر رحیمی با چشمانی نمناک تعریف کرد، گویی همین دیروز بود که جگرگوشهاش را راهی آسمان کرده است.
کد خبر: ۵۹۰۶۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۵
پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد آذربایجان شرقی زندگینامه شهید والامقام «اسماعیل ژاله ایرانق» برای علاقهمندان منتشر میکند.
کد خبر: ۵۹۰۶۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۵
پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد آذربایجان شرقی زندگینامه شهید والامقام «اسماعیل ژاله ایرانق» برای علاقهمندان منتشر میکند.
کد خبر: ۵۹۰۶۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۵
همسر شهید«کریم نظرزهی حاد» نقل می کند: برای ثبت نام حج به اداره پست قصرقند رفتند و بعد از ثبت نام در حال برگشت به خانه بودند که ناگهان اشرار مسلح جلوی آنان را می گیرند و آنها را به طرز ناجوانمردانه ای به رگبار گلوله می بندند.
کد خبر: ۵۹۰۵۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۴