کتاب ستارگان حرم کریمه (شهید عباس عاصمی)
بخشی از کتاب:
زندگی نامه شهید عباس عاصمی:
آن روزی که لباس خادمی حضرت معصومه (ع) و پر به دست کنار ورودی صحن صاحب الزمان (ع) حرم گفت " اومدم اینجا تا برات شهادتم رو بگیرم بی بی" خیالش آسوده بود؛ کوله بار بندگی اش را پر کرده از عمل. صالح زندگی کرد عباس؛ ازهمان ایام که کنار کودکانه هایش در کوچه پس کوچه های محله رهبر، سرمشق انقلاب گری می نوشت و پا به پای بزرگترها بر طبل رسوایی طاغوت می کوبید تا سربازی چند ده ماهه اش در واحد مخابرات و اطلاعات در دفاع مقدس و حتی سرداری چند ساله اش در تفحص.
برایش دهه شصت و هفتاد و هشتاد فرقی نمی کرد. موج بود؛ آرام و قرار برایش معنا نداشت. کاروان های راهیان نور که راه افتاد، می رفت منطقه و بساط استقبال از نسل سومی های انقلاب را پهن می کرد؛ بازمانده بود و باید زینبی عمل می کرد، عباس.
خستگی نمی شناخت . زمین داغ طلاییه خوب یادش هست وقتی نایی نمی ماند برای کسی، تازه خودش می نشست پشت بیل مکانیکی و خروار خاک را به امید پیدا کردن تکه ای از پیراهن آن همه یوسف زیر و رو می کرد.
اهل علم بود. مشغله و دغدغه برایش بهانه نشد تا درس و بحث را رها کند. جغرافیای سیاسی نظامی را در دانشگاه امام حسین (ع) خواند و همیشه جای مطالعه را در برنامه روزانه اش باز نگه داشت.
مدیر قابلی هم بود؛ چه در خانه برای همسر و فرزندی که تکیه گاه محکم و مامن پرمهرشان بود؛ و چه در واحد اطلاعات سپاه و نمایشگاه دفاع مقدس استان و تیم تفحص بچه های قم.
و همه می دانند این همه توان و تلاش و تحمل از کجا می آمد. نان و نمک و نفسش را از حضرت مادر (ع) می گرفت، عباس عاصمی...