خاطراتی از شهید دریا دل رضا جابری فردوئی
شهید رضا جابری در روستای شهید پرور فردو به دنیا آمد. به علّت اینکه در آن زمان مدارس دولتی در روستا نبود ایشان در درسهای مکتب خانههای قدیم شرکت کرد و مقداری سواد خواندن و نوشتن کسب کرد. سپس در کنار پدرش به اشتغالات کشاورزی پرداخت و پس از مدّتی برای کسب و کار و تلاش و امرار معاش به قم آمد. در همان دوران فعالیّت و جنبشهای انقلابی را نیز دنبال میکرد و در همان سالها ایشان ازدواج کردند.
فعالیّتهای ضد رژیم پهلوی ایشان به حدّی بود که چند نوبت توسّط دژخیمان پهلوی به زندان افتاد و سریع آزاد شد. در شهر قم به شیشهبری مشغول بود و در همین حین به پخش اعلامیههای حضرت امام (ره) و نیز شرکت در تظاهرات و راهپیماییهای مبارزین مسلمان مبادرت میکرد. شروع جنگ تحمیلی رضا بر آن داشت که زندگی و خانوادۀ خود را تنها در شهر و دیار خود رها کند و برای دفاع از اسلام و انقلاب راهی جبهههای نبرد حقّ علیه باطل بشود. هنوز اوایل جنگ بود و رضا با حضور خود در جبهههای نبرد خود سندی از حرّیت و آزادی جوانان این مرز و بوم بود. او که در اخلاص و دینداری و توجه به نماز و عبادات و اعمال نیک و خوش برخوردی با پدر و مادر و خانوادهاش کم نظیر بود در عملیات فتح بستان واقع در تپّه چشمه شربت شهادت را نوشید و سال 60 برای همۀ ما سال پرواز او به ملکوت اعلی بود.
ـ رضا یک جوان بسیار خوب و مهربانی بود. فعالیّتهای خود را در قبل از انقلاب شروع کرد و ایشان یکی از مریدان و عاشقان حضرت امام (ره) بودند. در هیئت های مذهبی حضوری پرشور داشت و یک بار به خاطر دارم ایشان را در روستای فردو به خاطر فعالیّتهایی که با رژیم پهلوی اظهار کرده بود و شعارهای انقلابی داده بود گرفتند و یک شب نیز در پاسگاه او را حبس کردند.
شهید رضا بسیار دست و دل باز بود و واقعاً در این خصلت به حدّ اعلی بود. در دیگر امور نیز ایشان خیلی ممتاز بود و بینظیر بودند. در امور مذهبی و دینی خود نیز بسیار کوشا بود. همسر اینجانب شهید رضا جابری علاقمند به نظام اسلامی و قرآن و انقلاب و حضرت امام راحل (ره) بودند. با این وجود که خداوند به ما فرزندانی عطا کرده بود ذرّهای در اعزامهای ایشان خلل وارد نشد و هر روز میدیدم که ایشان مصمّمتر به جبهه میروند و روحیّۀ ایشان خیلی قوی بود و فرزندان و خانواده را در راه هدف و اعتقاد خود رها کردن حکایت از اوج ایمان فرد میکند. او بسیار مهربان و خوش برخورد بود. ویژگی ممتاز شهید رضا این بود که ایشان به تمام معنا سخاوتمند بود. در مقابل برادر و خواهر و افراد خانواده و حتّی غریبهها که گاهی موجب اعجاب ما میشد. چند بار خودم به خاطر دارم که ایشان لباسهای نو و جدیدی را بر تن میکرد و به بیرون از خانه میرفت. وقتی برمیگشت دیدم آن لباسها بر تن او نیست و تکه لباسهای مندرسی را بر تن دارد. به او میگفتم خب، لباسهایت را چه کار کردی؟ میگفت: در راه فقیری از من درخواست لباس و تن پوش کرد و من نیز لباسهای خود را به او دادم.
از او دو فرزند باقی مانده که دومی 20 روز بود که او رفت به شهادت رسید و علاقمند به فرزندانش بود ولی از آنها گذشت و رفت به جبههها. پس از شهادت او اینجانب نیز همۀ همّت و توان خود را صرف دو فرزندی که از آن شهید عزیز به یادگار مانده بود کردم و الحمد لله که با عنایت خداوند و توجه روح ناظر آن شهید آسمانی توانستم یادگارهای او را به منزلگاه خوبی برسانم و همه را از عنایت و دعای خیر آن شهید میدانم.
راوی: همسر شهید
ـ اینجانب روح الله جابری فرزند شهید رضا جابری هستم. وقتی پدر اینجانب شربت شهادت را مینوشند اینجانب فقط 40 روز داشتهام. بنابراین خاطرهای از آن عزیز سفر کرده ندارم. چیزی که به عنوان یک صفت ممتاز و برجسته از شهید رضا جابری برایم بسیار نقل شده است این است که ایشان بسیار سخاوتمند بودهاند و در این ویژگی کسی شبیه او نبوده است. دیگر اینکه روحیّه ایشان بسیار خوب و مهربان و خوش اخلاق بودهاند. در فعّالیتهای انقلابی حضوری پرشور داشتهاند و نهایت در راه هدف والای خود شربت نوشین شهادت را لا جرعه نوشید.
راوی: فرزند شهید
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم