آخرین اخبار:
کد خبر : ۴۱۳۶۲۱
۱۴:۳۵

۱۳۹۶/۰۸/۱۳
خاطراتی از شهیدذبیح الله جوادی پور / فدای امام

خاطراتی ازشهید ذبیح الله جوادی پور

چهار تا بچّه دیگه هم دارم، همه شون فدای امام!
نویسنده :
بهروز زارعی


دستم را زیر سرش گذاشتم. به بدنش نگاهی انداختم. به نظرم سالم بود. چشم به صورت ذبیح الله دوختم. بعد دولا شدم و او را بوسیدم. آمدیم بیرون. داداش گفت:«عجب طاقتی داشتی! خیال می کردم جنازه پسرت رو ببینی ازحال می ری».

گفتم:«اینا رفتن تا راه کربلا رو باز کنن. این رو می خواستن».

یکی از خانم ها با طعنه ازم پرسید:«حالا که پسرت شهید شده، بازم خمینی رو می خوای».

چشم دواندم بین جمعّیت. لب گزیدن چند نفر و اشاره های چشم و ابروی یک تعداد دیگر را دیدم. بهش جواب دادم:«چهار تا بچّه دیگه هم دارم، همه شون فدای امام! همین الان برن جبهه و شهید بشن، من ناراحت نمی شم».

شهید ذبیح الله جوادی پور

برگرفته از خاطره مادر شهید


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه