شهید احمد پورخسری: شرکت در نماز جماعت باعث هراس دشمن می شود
بنام کسی که شهیدان را آینۀ زندگی بشر قرار داد. به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام به شهیدانی که با خون نخل اسلام را آبیاری کردند.
مادر شهید (زهرا حسین چاووشی) میگوید: پسرم خیلی علاقه به جبهه و شهادت داشت. نامه داده بود که مادر به کسی نگو که من جبهه هستم. ما جایمان خوب است. یک سال بود که در جبهه بود. خیلی خوش اخلاق و مهربان بود و به من میگفت: مادر ناراحت نباش که به جبهه میروم. من که الان زن و بچه ندارم، آنقدر جوانهایی که زن و بچه داشتهاند به جبهه رفتهاند و برنگشتهاند. به او میگفتم به جبهه نرو. میگفت: مادر امام گفته بروید و باید به پیام رهبرمان لبیک بگوییم. به نماز جمعه و جمکران علاقه خاصی داشت. دست به دامان امام زمان(ع) میشد و میگفت من میروم تا به اسلام خدمت کنم و زمانیکه خواست برود جبهه، خانواده را جمع کرد تا دور هم باشیم.
ـ وضعیت تحصیلی شهید بسیار خوب و در انجمن اسلامی مدرسه شرکت میکرد. نام مدرسه او دبیرستان معلّم بود. مشکلات دوران تحصیلی او مقداری فقر بود ولی آنچنانکه فکر کنید نمیتوانست درس بخواند نبود. استعداد تحصیلی او خوب بود. علت ترک تحصیلش بخاطر رفتن به جبهه بود نه وضعیت مالی. بخاطر جبهه، جبهه را به مدرسه ترجیح داد و تا سال دوم نظری تحصیل کرد. قبل از انقلاب در نماز جماعت شرکت میکرد و در مجالس عزاداری امام حسین نیز شرکت داشت. در زمان انقلاب نیز شرکت در نماز جماعت و جلسه قرائت قرآن و همچنین راهپیمائیها نیز شرکت میکرد. بعد از انقلاب با حضور در بسیج و عضو تبلیغات بسیج شد و همچنین در پستهای شب و روزها شرکت میکرد و بالاخره در سال 61 او ابتدا بصورت امدادگری به جبهه اعزام شد و سپس نظامی به جبهه رفت و پس از 1 سال به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
تحولاتی که پس از انقلاب در زندگی شهید بوجود آمد این بود که وقتی رژیم بعثی عراق به ایران تجاوز کرد بکلی رفتارش عوض شد و نماز جمعه و جماعت را بیشتر اهمیت میداد و میگفت شرکت در نماز جمعه باعث هراس آنها میشود. و بالاخره که دیگر عدهای از رفقایش شهید شدند او هم برای اینکه دین خود را به اسلام ادا کند راهی جبههها شد. با کسانی که با اسلام مخالف بودند از طریق بحث روبرو میشد و او برای آنها بیان میکرد که اسلام حق است و آمریکا و رژیم عراق و منافقین ضد اسلام هستند و آنها میخواهند بکوشند تا اسلام را نابود کنند.
نظر شهید درباره علت تجاوز عراق این بود که او از آمریکا دستور گرفته بود که اسلام را نابود کند و این انقلاب را دوباره توسط شخصی دیگر به رژیم سابق برگردانند ولی کور خواندهاند. نظر او دربارۀ آینده جنگ این بود که اسلام پیروز است به نظر او وظیفه مردم و مسئولین نسبت به جنگ این است که یا در پشت جبهه و یا با حضور در جبهه این جنگ را ادامه دهند تا پیروزی نهائی اسلام علت ادامه آن انتقام گرفتن از خون شهیدان و طبق سخن امام جنگ، جنگ تا پیروزی. شهید دوره آموزش امدادگری را 2 ماه در بیمارستان گلپایگانی گذراند و سربازی را 45 روز در تهران. روحیۀ شهید بسیار عالی بود. هنگامیکه به جبهه میرفت بسیار خوشحال بود و وقتی از جبهه برمیگشت میگفت من خجالت میکشم در حرم حضرت معصومه بروم چگونه من دوباره سالم برگشتم و شهید نشدم.
در حمله والفجر یک شرکت کرد و بصورت امدادگری بود. و در عملیات والفجر 3 تک تیرانداز بود. آخرین دیدار شهید در راه آهن بود که او با رفقایش خداحافظی میکرد و از چهرهاش معلوم بود که دیگر برنمیگردد. خیلی خوشحال بود. ساک او را تا محل بسیجی که شبها پست میدادیم برایش بردم و مادرم به همرزمش پاسدار شهید قاسم جمشید نژاد گفت مواظب همدیگر باشید و آنها را از زیر قرآن رد کرد. هنگامیکه در سنگر نشسته بودند که داشتند برای یکدیگر خوابشان را تعریف میکردند. خمپاره در آن سنگر اصابت میکند و ترکش آن به سر و دستش میخورد که او را به بیمارستان میرسند و در راه شهید شدند و مدت 10 روز جنازهاش در بیمارستان مریوان بود. جنازه پاسدار شهید احمد پورخسروی همراه 7 الی 8 نفر دیگر در قم به خاک سپرده میشود. به خوشنویسی علاقه زیادی داشت و بیشتر خطهایی که مینوشت دربارۀ جنگ و امامان بود مثل یا مهدی ادرکنی، جنگ جنگ تا پیروزی.
روابط شهید با خانواده بسیار خوب بود. همسایگان از او راضی بودند. اینطور که همرزمانش تعریف میکردند شهید غدای خود را در سنگر تقسیم میکرده و با همه برادران دوست بوده و هرگز ندیدیم که با کسی ناراحتی داشته باشد و بیشتر قرآن میخواند. به شهادت علاقه وافری داشت زمانی که رفقایش به مرخصی میآمدند او نمیآمد و میگفت خجالت میکشم که شهید نشده برگردم.
روحش شاد و یادش جاودانه باد
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم