روضه خوانی شهدا در زیر قبرها...
بسمه تعالی
خدا به من 5 فرزند پسر به ما داد که او نفر سوم بود همه آنها به جبهه رفته بودند همه آنها در انقلاب شرکت داشته اند. از دوران بچگی خیلی خوب بود. تا کلاس 9درس خواند به علت مشکلات مالی نتوانسته بود درس را ادامه دهد و به خیاطی رفت تا سال 56.
به دروان انقلاب خورد و همراه با سایر انقلابیون به صف آنها پیوست و همه روز و شب او دیگر وقف انقلاب بود. همیشه در خیابانهای اصلی شهر مخصوصا در خیابان چهارمردان بودند هیچ وقت او را نمی دیدیم. پس از انقلاب هم به جنگ رفت. همیشه در جبهه بودند همیشه با شهید چمران بودند و در جنگهای نامنظم بودند تا وقتی که زخمی هم بود ولی به ما چیزی نمی گفت تا موقعی که شهید چمران شهید شد چند وقت یک بار از جبهه می آمد و به خانه سر می زد و به ما سر می زد. اکثرا به دعا و نماز می پرداخت.
در دوران آقای خلخالی که مرغداری هریر یزدانی را دستگیر کرده بودند علی مسئول حفاظت آنجا بودند و با تفنگ ژ3حفاظت می کردند. من به او گفتم که پسر لباس سپاهی را بکن و از آن جا بیرون بیا و به صورت داوطلبانه برو جنگ و ساده و مخلص تر باش. پس از آن به لشکر 17رفت و در کنار برادران شهید زین الدین به جنگ پرداخت. خیلی فعال بود در جنگ هم با گردان امام سجاد (ع) فعالیت می کرد. در سال 62هم شهید شد. وقتی هم که جنازه اش را آوردند هم در زمان او بچه محله ها آمدند و خیلی مجلس را گرم کردند. مادرش طاقت نیاورد و زود از دنیا رفت.
از نظر دعا و عبادت خیلی خوب بود به بقیه هم سفارش می کرد و ما را هم وادار می کرد که دعا بخوانیم مخصوصا اگر جشنهای ماه رمضان بود خیلی شبها تا صبح دعا می کرد.
اگر شبی می آمد که ما خواب بودیم در نمی زد و از بالای در می آمد داخل منزل تا ما بیدار نشویم.
شبی علی به خوابم آمد من به گلزار رفتم و یک دفعه دیدیم که علی آمد و با من روبوسی کرد گفت بیا ما هم این جا روضه خوانی داریم دیدم زیر این قبرها روضه خوانی است و بچه های شهدایی که می شناختیم آن جا هستند و تعبیر کردند که ان شاءالله مورد رضایت است این روضه خوانی ها.
راوی: پدر شهید
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم