خلاصه ای از زندگینامه شهید علی اعلائی
زندگی نامه شهید : علی اعلائی
در آن هنگام ، صبح اولین روز آخرین ماه تابستان که خورشید اشعه های زیبا و طلایی و سوزانش را بر روی زمین می تابد و سر ناسازگاری را با زمینیان گذاشته بود در خانه ای کوچک و گاهگاهی در گوشه ای از شهر قم در سال 50 همه افراد خانواده بی صبرانه منتظر تولد نوزادی بودند ثانیه ها به کندی می گذشت تا اینکه این انسان زیبا پا به عرصه حیات گذاشت موجودی مبارک که وقتی چشمش را به روی جهان مادی گشود خواست دوباره به همان مجال اوان برگردد ولی دستور خدا بود که زندگی کند این فرزند که علی نام داشت قلب آن خانواده چهار نفری را سراسر سرور و شادمانی کرد.
علی کوچک روزها با بازی و نشاط می گذراند تا اینکه زمان چرخ زنگ زده زندگی را چرخاند علی بزرگ شد و به مدرسه رفت در آنجا با تلاش و کوشش و جدیت درس می خواند دبستان و دروان راهنمایی را پشت سرگذاشت برای دوران بعدی یعنی دبیرستان فکرش عوض شده بود نمی خواست به تحصیل ادامه دهد می خواست کار کند و کمک خرج خانواده اش باشد گر چه خانواده او به کمکش نیازی نداشتند اما او به تراشکاری عمویش رفت و در آنجا به کار مشغول شد.
بعد از گذشت چند ماه خمینی کبیر رهبر انقلاب اسلامی مان فرمان فرستادن جوانها به جبهه ها را صادر نمودند شور و اشتیاق علی بسیار برای نگهداری از وطن در علی هویدا گشت و دیری نگذشت که نامش در دفتر بسیج انقلاب اسلامی ثبت شد ابتدا آمادگی رزمی را در مدت 25 روز به طور فشرده آموزش دید و بعد به جبهه اعزام شد به محلی که آموزشهایش را باید برای دفاع از وطنش امتحان کند به محلی که باید از جان خود بگذرد ولی دریغ خونش را فدای میهنش کند و بالاخره هم به پاس سپاسگذاری از کشورش این کار را انجام داد پس از دو ماه بودن در جبهه شبی از شبهای تاریک شلمچه مشغول دیده بانی در سنگر همراه چهارتن از همرزمانش بود و سومین شب از عید نوروز شصت و هفت ، از پشت سنگر خمپاره ای می آید به قصد گرفتن جان این جوانان معصوم و علی و بالاخره علی به آرزویش رسید و به نزد پروردگارش شتافته . علی از ناحیه دستگاه تنفس مجروح شد و در همان شب به ملکوت اعلی اعزام شد و عید نوروز را برای خانواده و دوستانش تلخ نمود .
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم.